وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۸۷ مطلب با موضوع «خاطرات طرح» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خاطره

1) نمیدونم این خاطره رو نوشته بودم یا نه اما مامانم سالها پیش توی یه روستا معلم بوده و یه بچه رو به خاطر درس یاد نگرفتن، زده بوده همیشه عذاب وجدان باهاش بود و دوست داشت یه جوری حلالیت بگیره تا اینکه چند وقت پیشا توی اون روستا عروسی دعوت میشیم و از قضا چندتا از دانش آموزای مامان که هم سن من بودن توی اتاقی نشسته بودن  که مامان بود و کلی در مورد قدیم باهاشون صحبت میکنه که یهو مامان اسم دانش آموز یادش میاد و ازشون میپرسه فلانی رو میشناسید اونا هم میگن بعله و دانش آموز قدیمه که گویا دانشجو هم بود رو میارن مامانم ازش حلالیت میخواد و دانش آموزا میگن به یه شرط میبخشه بگیریش برا پسرت شاتس آوردیم که برادر بزگه جسته و سر زندگیشه و دانش آموز از برادر کوچیکه بزرگتر بود ...خوب بود نگفته بودن دخترتو بده به برادر دانش آموز تا ببخشن البته ماشالله گویا دانش آموزای دختر خودشون زیاد بودن واسه همین برا خوشون رقیب نتراشیدن خب دانش آموزم میگه اصن یادش نمیاد مامان زدش و در هر صورت مامانو حلال کرده .... الهی شکر .... 

 

2) خسته ام حتی امروز سر اینکه برام وسایل درخواستیمو نیاورده بودن داشتم حرص میخوردم ...یعنی یه بار نشد به موقع وسایلمو بیارن ... یک ماهه لیوان یک بار مصرف درخواست دادیم نیاوردن من توی کاسه فلزیا که قابل استریله کلرهگزیدین میریزم ...وقتی هم میگی کجان این وسیله ها؟ میشنوی لیوانا خریداری شده و  یه مقدار مواد مصرفی هم  مرکز رجاییه از اونجا براتون  میاریم تا تاریخ انقضاشون نگذره .......خب کلش یه ساعت طول نمیکشه چرا نمیارید چرا خون منو تو شیشه میکنید ..... 

با وجود اعصاب خوردیاش...با تمام خستگیاش  بازم دلم برا طرحم تنگ میشه  ....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

منشی


1) راننده ی سرویسمون همیشه ظهرا دور میدون شهر پیادمون میکنن و ما باید تا خونه تاکسی بگیریم راستش تمام مسیر یه طرف این یه ذره هم یه طرف!!!!!!!!!!! البته صبحا سر کوچه سوارمون میکنن....گاهی هم که خودشون کار دارن میان داخل شهرمونو منو میذارن سرکوچه  جز آرزوهام همیشه این بود داخل شهر کار داشته باشن ماهی یه بارم آرزوم برآورده میشد

 

2) خب امروز با کلی زحمت هم سرویسیامو راضی کردم بریم بیرون ناهار بخوریم ... البته به کمک خانم جیم  ... خوشم میادسریع دعوتمو پذیرفت.... با روی باز.... وای ولی بقیشونو به زور راضی کردم تهدیدشون کردم نیاید خیلی ناراحت میشم   اونا هم قبول کردن ...   خیلی خوش گذشت اصن یه جور احساس دلتنگی نسبت بهشون پیدا کردم ....

3) راستی نگفتم بهتون کار آقای واو و آقای دال منشی هامون درست شد چند ماه پیش اخراجشون کرده بودن و حالا دوباره درست شد.....اومدن سرکار ..... البته آقای واو که صحنه رو ترک نکرده بودن ....خدایا شکرت...

4) آقای دال منشیمون امروز برامون پیتزا خریدن که منم بردمش رستوران اونجا به عنوان پیش غذا با هم سرویسیا زدیم تو رگ .... علت این کارشونم بچه دار شدنشون بود .... البته بین خودمون بمونه خانم اولشون بچه دار نمیشدن زن دوم گرفتن حالا خانم دوم باردارن .... برای آقای دال و خانم دومشون خوشحالم ...اما کاملا حس میکنم چقدر خانم اول ناراحتن ... البته این حق آقای دال بود که چون سلامتن بچه داربشن این فطرت انسان هاست که دوست دارن نسلشون ادامه پیدا کنه ....شایدم چون بعد 18 سال زن دوم گرفتن یک انسان فداکار هم محسوب بشن ..... برعکسشم بود و اگر خانمشون سالم بودن،حق داشتن جدا بشن و بچه دار بشن ....

اما این حق عشق نیست ... حق تعهدی نبود که به هم دادن .... ازدواج که شراکت سود و سود نیست هرجا به ضررت شد عقب بنشینی ... شریک شدن در غم و شادی نه به سهم مساوی، هر جا طرفت داغدار شد تو باید بیشتر بسوزی تا شریکت سبکتر بشه .... این همه بچه بی سرپرست .... واقعا خداوند این بچه ها رو بی سرپرست آفریده؟؟؟؟ شاید سرپرستشون کسانین که بچه دار نشدن اما با بهانه های واهی شونه خالی کردن ... فداکاری واژه ی غریبیه .... چقدر ما کم فداکار بودنو تمرین کردیم   

آن روز که آتش محبت افروخت
عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
از جانب دوست سر زد این سوز و گداز
تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

یکی از دوستام برام جملاتی رو فرستاد که سالهاست بهش ایمان داشتم:

 

عشق یعنی تابش بدون تمنا، بدون انتظار، بدون توقع به بازگشت .... 

ما ظرفیت نگاه کردن به خورشید را نداریم اما با نگاه کردن به نور ماه به یاد خورشید می افتیم همانگونه که ظرفیت عاشق خدا شدن را نداریم اما با عاشق یک تجلی شدن در واقع در آن به وجود خدا پی می بریم ....

روشن بنگر که آفتاب است آن نور که خوانیش تو مهتاب ....عاشق باید مانند مهتاب بتابد پدیده ی ماه شدن و رسیدن به مقام بی تمنایی بسیار مقدس است .....

عاشق حقیقی عشق یکطرفه دارد یعنی بی تمنا می تابد .... عشق دو طرفه در اصل دو عشق یکطرفه است که هر یک بی تمنا به دیگری می تابد ....

پی نوشت: اون تجلی حتما نباید جنس مخالف باشد ... گاهی میتوان مادرانه عاشق فرزندانی بود که هنوز به دنیا نیامدن... یا عاشق کاری شد که میشه هر روز توش رنگ خدا رو دید .... یا عاشق مادری شد که تار و پود وجودش بوی خدا دارد .... یا عاشق پدری شد که اخم در قاموسش جایی ندارد ... یا عاشق آنان شد که خاک را به نظر کیمیا میکنند.... خدا رو شکر یک لحظه از زندگیم بدون عشق نگذشت ..... خدا رو شکر که در طرحمم بدون عشق روزی رو شب نکردم ...و حالا غمگینم برای روزای پر از عشقی که سپری شدن و ممکنه هیچوقت اون احساسات برام تکرار نشن ....غمگینم برای فراقی که ناگزیر به آن دچار شدم.... اما من هنوز عاشقم عاشق تمام روزها و خاطراتی که گذشت با کارم ...با مریضام ....با همکارام ....با خدا ....

عاشق این موهبتی هستم که از پس شکرش برنمیام .... نعمت عشق ... نعمتی که به خاطرش بار ها سرم رو روی سجاده گذاشتم و های های گریه کردم نعمتی که باعث شد با تمام وجود خالقمو حس کنم .... خدایا شکرت به خاطر عشق .....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

هدایت


1) یکی از همکارام ازم پرسیدن کتاب آنگاه هدایت شدم دکتر تیجانی رو خوندم گفتم آره ...گفتن براشون ببرم حالا همشو خونده بودن و کلی ذوق میکردن و راضی بودن ازش ....قشنگ مشخص بود هدایت شده بود....

 

2) شروع طرحم 31 فروردین92 بود حالا فکر میکردم پایانش اواسط آذره رفتم برگه معرفی طرحمو نیگا کردم دیدم پایانش 5 آذر 93 هست

3) سرویسم ساعت 12 رفت و چون من مریض داشتم تا 2 بعد از ظهر موندم خسته رفتم ترمینال دیدم دو تا آقا نشستن با خودم گفتم خدایا کاشکی نفر چهارم آقا باشه من جلو بشینم ....همینجور غمگین بودم دیدم نفرچهارم یه پیرزن بودن که اومدن عقب وسط نشستن و منم راحت کنار پنجره نشستم ...عزیزم پیرزن چقدر ماه بود با تسبیحش فقط ذکر میگفت یاد مادرجونم افتادم شبیه دعای خودم برآورده نشد اما خدا جونم وسیله ای فرستادن که نتیجه، آرامشم بشه .... از همین اتفاقای کوچیک باید یاد بگیرم انقدر غر نزنم چرا صددرصد اونی نمیشه که میخوام نتیجه مهمه که عاقبت به خیریه

4) حین ترمیم یه دندون برادر مریضم که بچه ی شیطونی بود کلا رو روانم بود همش راه میرفت یه چشمم به بچه بود دست به چیزی نزنه یاد عروس گلمون افتادم میگفت پسر داییش اذیت میکرده بغلش کرده آوردش بالا بعد ولش کرده اونم آدم شده دیگه اذیت نکرده

5) یکی از مریضام با شوهرش اومد برا شوهرش دو تا دندون و برا خودشم دوتا کشیدم حین کشیدن دندونای خانمه شوهرش حالش بد شد منم حواسم به اون بود که یک سوم آخر ریشه شکست دیگه درش نیاوردم ازبس زن و شوهر استرسی بودن نتونستم زمان کار رو طول بدم تازه بعدشم برای آقا سرم وصل کردیم خیلی فشارش پایین اومده بود.... حالا خانمه رفته بود دندون دیگه ایشو پر کنه دکتر گفته بود تو عکس ریشه اینم مونده اونم اومد پیش من ...براش توضیح دادم نمیخواد ریشه رو دست بزنی خودش به مرور میاد بالا و مشکلی پیش نمیاد(البته شما اینجور فکر نکنید ریشه میاد بالا درواقع استخوون تحلیلی میره میره پایین ریشه معلوم میشه اونم بعد سالها ) مریضم استرسی آخرش گفت حالاچون اینو شکوندی یکی دیگشونو به جاش برام پر کن منم این کارو کردم حالا میگه ریشه دندون شوهرمم شکسته میگم ... بابا اونو مطمئنم کامل دراومد شاید ریشه مال دندون دیگه ایه ....حالا شوهره تهران عکس گرفته زنگ زده که شکسته ولی خودش هنوز نیومده....(اینم بگم شوهره همه دندوناشو کشیده بود فقط چند تا پوسیده مونده بود که منم کشیدمشون....حالا چی مونده کی مونده خدا عالمه)

 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

فراموشی سرویس

از جمله خاطرات طرحی که دوست دارم کلا فراموشش کنم سرویسمون بود ....

 

یعنی به تمام معنا ازش متنفر بودم ...همه ی گردن درد و زانو درد و کمر دردم مال سرویس بود ...جلوی زل آفتابم که بودم هر از گاهی یه اعتراضی میکردیم و چندروزی همکارا لطف میکردن جام جلو میشستن هرچند باز من عقبم سمت آفتاب بودم ....

رانندمونم که با من زیاد خوب نبودن ...پول روزایی رو هم که نمیرفتیمو ازمون میگرفتن حتی روزایی که زود میرفتن رو هم به سرویسمون پول میدادیم هم به ترمینال.... .. فقط با یکی از هم سرویسیام خیلی خوب بودم اونم خانم جیم ....

داشتم فکر میکردم طرحم تموم شد یه جوری برم که اصن خداحافظی نکنم   تا اینکه دیروز برام یک عدد تاس طلا خریدن و گفتن از دست بندت آویزون کن ....یعنی همیشه به یادشون بیفتم .... 

باید بگم حسابی شرمندم کردن ...حسابی خاک شدم .... و قرار شده برای پایان طرحم گودبای پارتی بگیرمو ناهار دعوتشون کنم ...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

حال و روزم


1) چند هفته ای بود یک باندینگ جدید برامون آورده بودن که خیلی غلیظ بود باهاش چندتا کامپوزیت کار کردیم بعد که کامل نوشته روشو خوندم و  پرس و جو کردم فهمیدم نباید ازش روی عاج میزدیم چون مخصوص مارژین ها بوده خدا رحم کنه به مریضای بیچاره چقدر ممکنه لیکیج بده بعدش از سمیه جونم که داره متخصص ترمیمی میشه پرسیدم که اونم از استادش پرسید و گفت اگر حاشیه ی ترمیمو روی مینا گذاشته باشی عیبی نداره ...از این جهت خیالم راحت شد چون خیلی بول داده بودم ولی خب کف جینجیوال چی اون که با دنتین باند هم لیکیج میده وای به حال انامل باند.... 

 

2) هرچند وقت یه بار پیش میاد مریضی از مریضای ترمیمیم که دندونش خیلی عمیق بوده بیادو بگه درد دارم البته اکثرشون حساسیت موقته که خوب میشه .... تا به حال 4 تا فلیر واقعی داشتم .... از اونورم خیلیاشون جواب گرفتن و مشکلی نداشتن اما این فلیر ها دلیل نمیشه که بازم این مریضا رو که اکثرا مشکل مالی دارن رو رد کنیم چون ممکنه توشون نتیجه بده اما دندونپزشک جدیدمون خیلی نگرانن همش تعداد برگشتی ها رو میشمرن و استرس میگیرن ... مریض میگه از اون روز درد دارم کم کم میفهمیم فقط آب سرد میخوره درد داره که اونم به مرور بهتر میشه نگرام کننده نیست ...

3) گاهی اوقات آدمایی پیدا میشن که علاقه ی زیادی به اسکی دارن و یک ریز باید روی مغز ما اسکی برن ... انگار مامور عذاب خدا هستن .... خدایا توبه میکنم منو از دست اینجور آدما نجات بده

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

آرزو

1)  دوتا از آرزوهام که برای نیلرام داشتم برآورده شد اول اینکه بلاخره برای بیمه روستایی قرارداد بستن و این ضرری رو که سالهاست شبکه داده در حال اصلاحه ....دوم اینکه امروز رفتم به کاردان های بهداشت دهان و دندان کل استان آموزش دادم .... هر کاری رو که از نظر من درست انجام نمیدادن بهشون یاد دادم بعضیاشون قبول میکردن و سعی میکردن یاد بگیرن و بعضی هاشون بازم بیخیال بودن اما نقطه ی مشترکشون این بود همش معترض بودن من گفتم جرمگیری بدون پروب مثل این می مونه که اصلا کاری نکردید اونا هم گفتن خب بهمون پروب ندادن!!!!!!!!!! خدای من چی می شنوم .... منم نه گذاشتم و نه برداشتم گفتم دلیلتون برای من غیر منطقیه شما اگه میخواستید درخواست میدادید و پیگیری میکردید .... جالب اینه کاردانای نیلرامم میگفتن نداریم در حالی که یه عالمه پروب و کورت خودم درخواست دادم و تو مرکزمون هستن .... بهشون آموزش دادم امیدوارم بهش عمل کنن

 

2) رئیس مرکزمون بیشتر اوقات ازمون دفاع میکنن...از حقوق هممون در مقابل شبکه، در مقابل مریضا همه جا .... چند روز پیشا دندون جلوی یکی از همکارامونو ترمیم کردم اومدن پیش رئیسمون گفتن دندونو خوب پر کرده ؟؟....رئیسمونم گفتن کار خانم دکتر جای سؤال نداره

 Flower 

3) دونا دختر جوون اومدن و ازم قیمتا رو پرسیدن یکیشون قیمت جرمگیری رو خواست  بهشون گفتم اونم گفت به خاطر پولش تا الآن نیومدم این هفته دیگه میام ... اون یکی دندون جلوش ترمیم میخواست قیمتای کم ما خوشحالش کرد اما وقتی شنید که من دیگه دارم میرم ناراحت شد گفتم بره از خانم دکتر جدیدمون بپرسه هرچند شنیده بودم فعلا چون مراجعینشون زیاده فقط برا زیر 14 ساله ها ترمیم انجام میدن....یهویی دلم خواست طرحمو تمدید کنم تا دندونای بیشتری رو سر و سامون بدم اما نمیشه جا نیست دکترای بعد از من اومدن منتظرن برم 

4) مریض با یک دندون پره مولرکه ظاهرا سالم بود اومد پیشم دیدم مزیال و دیستالش پوسیده اس ولی به نظر عمیق نبود با خودم گفتم خوبه زود تموم میشه و شروع کردم هرچی جلو میرفتم پوسیدگی تموم نمیشد به عصبم نمیرسیدم همونجور ادامه دادم دیدم کاسپا باید کوتاه بشن اگه کوتاهشون میکردم گیر ترمیم پایین میومد توی دو راهی بودم و داشتم همچنان با آنگل پوسیدگی بر میداشتم و از اونجایی که کمپرسورمون نیرو نداره سر فرزو با تمام قدرت به دندون چسبونده بودم که یهو کاسپ پالاتال ترک برداشت خب دیگه مجبور شدم کاسپ رو کوتاه کنم دیگه چاره ای نبود دیگه....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

روزانه

1) خب باید اول بگم که رییس مرکزمون خیلی خوبن ....خب دلیل دارم دیگه .... روز پنجشنبه برامون ناهار پلو و مرغ آوردن و گفتن نذریه ما گفتیم یعنی دو روز بعد نذری دادید گفتن نه. روز عاشورا نذریمونو دادیم گفتم امروز برای همکارا اختصاصی غذا درست کننن ..... 

 

2) یه دختر بچه 15 ساله اومد که 4 تا قدامی بالاش چند سال پیش اندو و پر شده بودن و دوباره به شدت خراب شده بودن وضع بهداشت دهانشم پایین بود میگفت اهل خوردن چیپس و شیرینی جاتم نیست ... خیلی غم انگیز بود که نمیتونستم براش کاری کنم باید کلی عکس میگرفت و دوباره اندو میکرد...

3) آخ بدم میاد از همکارایی که رو به روی خودم کلی ازم تعریف میکنن و پشت سرم از بدیم میگن بعدم انقدر تابلو حرفاشون لو میره ... آخ بدم میاد ... آخ بدم میاد خب یا رو به روی خودم تعریف نکن یا پشت سرم سکوت کن ... حتما باید حرف بزنن ....

4) روز چهارشنبه منشیمون به 3 تا مریض زنگ زده بودن روز پنجشنبه برای ترمیم بیان... باورتون میشه هر سه تا نیومدن وما مجبور شدیم آخرش به یکی دیگه بگیم بیاد ... یعنی آدما از یه روز قبل برنامه ی فرداشونم نمیدونن.... روز قبل میگن میایم فرداش نمیان!!!!!!!!!

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

یک ذهن زیبا

یک ذهن زیبا اسم فیلمی درمورد جان نش بود. جان نش ریاضی دان برنده ی جایزه ی نوبله که اسکیزوفرنی داشته اما تونسته بود تا حدی بر توهماتش غلبه کنه واقعا فیلم قشنگی بود حتی زمانی که اومده بودن در مورد نوبل باهاش صحبت کنن توهماتشو داشت توصیه میکنم ببینیدش .... یاد فیلم انقلاب زیبا ایرانی خودمون افتادم خیلی فیلم جالبی بود نمیشد آخرشو حدس زد همچین پیچ در پیچ  ... یه نکته شم این بود فهمیدم مرد برای هضم دلتنگیاش لازم نیست قدم بزنه میتونه مثل حامد فیلم زار زار گریه کنه ... اما بهتر بود این فیلم رو سیاسی نمیکردن مثلا نشون میدادن ترکیه اینجوریه نه ایران آخه از نظر سیاسی آب بسته بودن به فیلم یعنی یک عدد ساواکی با اون کارنامه درخشان وارد ایران بشه و هر غلطی بکنه و اطلاعات ایران حتی ظاهر هم نشه و یک پلیس جوون و یک جوون دیگه سر از کارش دربیارن آیا ممکنه؟؟؟؟؟؟؟

 

پی نوشت: خواستم اینو بگم که تصورات و زندگی آدما رو میشه حین پر کردن دندوناشون دید. آدمایی که زندگیشونو سخت میگیرن...بدبیاری پشت بدبیاری براشون میاد....همش استرس دارن...یا آدمای محتاط ....خیلی کارای دندونپزشکیشونم طول میکشه همش میخوای نوار ماتریکس ببندی نمیشه ... ترمیم کامپوزیتشونو باید دوبار بذاری چون بار اول با نوار پرداخت کنده میشه ..تو اندو لج میدن، void میدن ... ریشه دندون میشکنه ... آمالگام تموم میشه میخوای نوار ماتریکسو برداری کاسپ آمالگامیت کنده میشه یعنی یه وضعی دارن اینا هم مال دندوناییه که سعی کردی عالی کار کنی ولی یهو دچار این اتفاقات غیر مترقبه میشی... مریضای عزیز خواهش میکنم زیبا فکر کنید ... اون دندونپزشک بالای سرتون گناه داره اگر شما زشت فکر کنید کار اون دندونپزشک بیشتر میشه .... مراعات کنید...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

علی (ع) که باشی

علی که باشی برایت فرقی ندارد یتیم چشم به راهت مسلمان است یا مسیحی یا یهودی . کیسه را می گذاری و می روی. . .

 

علی که باشی برایت فرقی ندارد که خلیفه مسلمینی یا یک شاکی ساده می روی دادگاه و چون شاهد نداری حکم به نفعت نمی دهند و برایت فرقی نمی کند او که همراهش به دادگاه رفتی مسیحی بود اصلا . . .

علی که باشی برایت فرقی نمی کند خلخال از پای زن مسلمان درآورند یا مسیحی فقط می گویی اگر دق کنی از این خبر حق داری . . .

علی که باشی برایت فرق نمی کند او که از بیت المال امانت گرفته دخترت است یا هر کس دیگر ، ابرو درهم می کشی و مؤاخذه اش می کنی . . .

علی که باشی برایت فرقی نمی کند او که از تو کمک خواسته و سهم بیشتری از بیت المال می خواهد عقیل برادرت است یا دیگری ... آهن گداخته را به جان می خری تا او را پشیمان کنی...

علی که باشی  حتی کعبه هم برایت سینه می شکافت و به آغوشت می کشد...

علی بودن ، مصبیت هایی دارد به پهنای هستی . . . 

علی، که باشی ، بعد از "محمد" چنان مظلوم خواهی بود که تاریخ به خود ندیده باشد . . . 

پی نوشت: امروز بد بود خیلی بد.... آزمایشی بود که سرخورده ازش بیرون اومدم دوست دارم بمیرم .... از نیلرام تا شهر خودمون رانندمون مداحی حضرت عباس(ع) گذاشته بودن نزدیک شهرمون که شدیم دیدیم یه پسر و یه دختر، دختری رو به زور سوار ماشینشون کردن!!!!! و ما!!!!!! همکارام که دمی رو به خنده گذروندن و من مونده بودم چکار کنم رانندمون گفت شاید خواهرش باشه ولی اگه نبوده باشه .... با خودم فکر کردم شماره ماشینو بردارم ولی رانندمون انقدر سریع رفت که نتونستم ببینم گفتم دور میدون شهر وایمیسم تا رد بشه اما دیگه ندیدمش .... ای کاش به جای سکوت سر رانندمون داد میزدم تا وایسه... کاشکی پیاده میشدم ...کاشکی شمارشو برمیداشتم ... چون با راننده و اون همکارا خیلی رودروایسی داشتم نگفتم وایسه ... اما رودروایسی و سکوت من چه قیمتی داشت ... وقتی فرزاد فروزش امام جماعت دانشگاهمونو میگم.... اگه اونم با خودش فکر میکرد خب ممکنه اون مزاحما داداش دخنره باشن یا اصن شاید خود دخترا مقصر باشن ...هیچ وقت چشمشو از دست نمیداد اما چه فاجعه ای برای اون دختر رخ میداد ... شیعه ی علی(ع) باشی این فکرا رو رد میکنی تا نذاری حتی به خلخال پای دختری نگاه چپ بشه....آدم چشم و جان رو میخواد چکار وقتی داره از غیرت می سوزه .... از فردا با نوحه ی یا عباس(ع) فقط برامون شرمندگی میمونه از کربلا فقط لباس سیاه و گریشو یاد گرفتیم... بویی از غیرت و حمیت نبردیم ... باید جان میدادیم وقتی دیدیم یه دختر رو به زور بردن ولو اون دختر اصن مسلمان هم نبوده باشه ...حالم از خودم بهم میخوره باید نهیب میزدم ....ماشینای زیادی رد شدن اگه همه وایمیستادن اون پسره چکار میخواست بکنه همیشه به فکر مصلحت خودمونیم .... وقتی همه به فکر سلامتی و مصلحت خودشون باشن امام حسین (ع) به قتلگاه و حضرت زینب (س) به اسارت میره.... فقط از خدا میخوام به حرمت آبروی امام حسین(ع) خودش به اون دختر کمک کنه ما که نمونه ی بارز ترب بودیم ای کاش ترمز زیر پای من بود....وای خدایا .... حالم واقعا بده....اینا رو نوشتم تا سبک بشم اما نمیشه ... نمیشه... باید مُرد...

  • دکتر محیصا