وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

حرم

دلم بدجوری گرفته بود ... یه جایی میخواست پر از نور و آرامش ... یهو تصمیم گرفتم برم قم ...ظهر راه افتادم و نماز مغرب حرم بودم ... چقدر آرام و سبک شدم ... انگار آدم تواین عالم نیست ... بعد نماز سریع برگشتم ... شب رسیدم با کلی آرامش و انرژی مثبت 

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

دختر

استادم داشتن با دخترشون حرف میزدن ...دخترش هم اسم من بود ...و مخفف صداش میزد ... گفتم آخی یاد خونه افتادم ... بعدش سر دمو منو با اسم مخفف صدا زد که بیا یاد بگیر برا اینکه دلتنگ نشی اینطور صدا میزنم ... حالا همون یه بار بود ولی من واقعا این استادمو میبینم اشک تو چشمام حلقه میزنه دلم برا بابام تنگ میشه... 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

معلم

با وجود امکان کار ولی همیشه محیط دانشگاه رو برا کار کردن دوست داشتم جایی که بتونی معلم باشی و به بقیه آموزش بدی ... این روزا خیلی باید سمینار بدیم ... و بر طبق نظریه ی شناختی;) دانشجو به شدت در آموزش خودش دخیله ... و حالا بعد از اولین سمینارم در حضور اساتید ... یکی از استادها کلی از من تعریف کرد و گفت معلم خوبی میشی ... خیلی حس خوبیه یعنی درواقع با شرطی سازی کلاسیک پاولفی باعث شد کلی به رشته ام علاقه مند بشم ... :) قشنگ معلومه فردا امتحان آموزش پزشکی دارم ... و چقدر استاد آموزش پزشکیمون ماه بود امروز قرار بود امتحان بدیم ولی ما به نشانه ی اعتراض به اینکه پنج ماهه حقوقمون رو ندادن گفتیم استاد اجازه بدید برگه هامونو سفید بدیم استاد هم با روی باز قبول کردن و بالای برگه بدون دیدن سوالا اسمامونو نوشتیم و با استاد رفتیم اتاق ریاست برای اعتراض ...حالا نتیجه ی اعتراض مشخص نیست ولی استادمووون واقعا مااااه هستن ...


پی نوشت: یکسری از همکلاسیامون که بومی همون شهر هستن برای اعتراض جلوی رییس نیومدن ... برای خودشون یه سری عذر داشتن ... اما هیچ چیز توجیه کننده عدم مقابله با ظلم نیست ...جالبه افرادی بودن که کلی هم ادعاشون میشه و دنبال حق و باطل هستن البته فقط جایی که منافع شخصی خودشون درگیر باشه ... انگار وضعیت بقیه ی آدما اصلا مهم نیست ....
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

چایی ساز

وقتی طرحمو میگذروندم ... چندبار ازم تقدیر شد ...آخه جایی بودم که خیلی به دندونپزشک نیاز داشت و منم تمام تلاشمو میکردم ... یه بار بانوی نمونه شدم :))) و یک بار هم برای تقدیر و خداحافظی پایان طرحم بهم یک چایی ساز دادن ... که الآن گوشه ی اتاقمون قل قل میکنه و منو برده به روزایی که با همه ی وجودم و با عشق کار میکردم ... چقدر انرژی اون روزها رو دوست دارم 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

صبر

ان مع العسر یسری ... فان مع العسر یسری 

یادمه پارسال همین موقعها بود که با دانشگاه قرار داد بسته بودم و توی یک مرکز بهداشت کار میکرد یه منشی داشتیم که خیلی بداخلاقی میکرد خیلی اذیتم میکرد خیلی تحمل کردم و صبر کردم ...یادمه به خاطر اعصاب خوردی هایی که بهم میداد نتونستم یک ماه اسفند رو درس بخونم‌همش روزشماری میکردم قراردادم تموم بشه یه روز انقدر اشک آلود و ناراحت از دستش اومدم خونه که بابا تا دیدم رنگ از روش پرید اونو دیدم فهمیدم خودم چه حالیم اخی بابا چقدر این کلمه ی بابا برام پر از غمه ... بگذریم یادمه شبا خواب میدیدم مسوول امتحان تخصص همین منشیمون بود و سوالا رو اون پخش میکرد صحیح میکرد ... انگار نتیجه ی امسال تخصصم وابسته به تمام صبر و تحملی بود که اون سه ماه داشتم  ... چه روزایی بود و گذشت... خداروشکر که الان دارم بازم درس میخونم و دعا میکنم برای منشی که با وجودش سبب خیر برای آزمایش و ظرفیت من شد شاید همین اتفاق ظرفیتی بود برای روزی علم  ... خداروشکر برای این رزق بعد از اون همه سختی ... 

حَسْبِی مَنْ کَانَ مُذْ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی حَسْبِیَ اللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ


کافى است آنکه تا بوده ‏ام و هستم مرا کافى است کافى است مرا خداى یکتایى که جز او خدایى نیست
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

بی غیرتی

قدیما طلاق خیلی قبح داشت ...یادمه خاله ام میخواستن جدا بشن15 سال تلاش کرد تا شوهرش راضی شد ....

الان خیلی خیلی راحت مرده تو چشم زنش نگاه میکنه میگه مال بد بیخ ریش صاحبش برو خونه بابات دلمو زدی:(((


قدیما مردا از بچه به عنوان یک اهرم استفاده میکردن زنشونو نگه دارن یا زنها با مهریه بلایی به سر شوهره میاوردن به طلاق فکر نکنه .... 
الان مرد میگه بچه رو هم نمیخوام برا خودت مهریه ت رو هم حلال نکنی اینجوری بین زمین و آسمون نگاهت میدارم ... برو حلال کن تا راهت طلاقت بدم .... 

این کل خلاصه ی سه تا سناریو زندگیه که مرد طلاق میخواد ... و علتشم اینه خانمی که برای به دست آوردنش چندین بار رفته خواستگاری اما الان دیگه دوستش نداره ... 

نمیدونم شاید خیلی هم خوب شده که طلاق انقدر راحت شده آدما مجبور نیستن با خودآزاری کنار هم بمونن و هم رو تحمل کنن ... اما چه بلایی سر محبت و عاطفه و عشق اومده که انقدر دم دستی شده ... چرا مردم انقدر دمدمی مزاج شدن ... فکر میکنم شیوع این اتفاقات داره زیاد میشه و این اصلا خوشایند نیست ... بخصوص بین مردا انگار خیلی زنهاشونو با بیرون خونه مقایسه میکنن با ایده آلهایی که تو ذهنشون از نوجوونی ساختن ... انگار مردای قدیم کم توقع تر بودن .... شایدم زیبایی تو کشورمون خیلی تغییر کرده انقدر که تاتو و اپیلاسیون و لیزر و هاشور و بوتاکس و هزار و یک روش اومده که معیار زیبایی زن ها عوض شده و ذایقه ی مردا تغییر کرده ... 
دوستم خیلی محجبه نیست ولی برام جالب بود تو این دنیای وارونه دنبال همسری میگرده که نمازخون باشه و قلبا معتقد بهش گفتم چرا ؟گفت میخوام انقدر خودش ایمان داشته باشه که بتونه برای بچمون اعتقادشو تبیین کنه ... خیلی  قشنگ بود 
چقدر در معیارامون تربیت نسل بعدمونو فراموش کردیم .... 
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

دعای همیشگی

روحانی خوابگاه بعد از نماز صبح خوند ... اینجا برخلاف خوابگاه دانشگاه تهران فاصله ای بین روحانی و نمازگزارای خانم نیست ....
چه دعای قشنگی 

ماشاء الله لا ماشاءالناس
ماشاء الله و ان کره الناس

حسبی الرب من المربوبین 
حسبی الخالق من المخلوقین 

حسبی الرازق من المرزوقین 
حسبی الله رب العالمین
....

ازشون پرسیدم این دعا چی بود گفتن تعقیبات نماز صبح هست که امام رضا (ع) تعلیم فرمودند ....
 حالا وقت و بی وقت زمزمه اش میکنم ... خدارو شکر این دعا روزیم شد 
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

بزرگواری

بزرگوار کسی است که خود را بالاتر از این داند که برای نیکی هایش عوض نیکو انتظار داشته باشد. مولا علی (ع)


چقدر آدمای اینجوری کم شدن بخصوص  جایی هستم که نصف بیشتر روابط بر حساب سوده و جالبه اصلا کارهایی که براشون انجام میدی دیده نمیشه ... مثلا هم اتاقیم هروقت از سر کار میاد از سر راهش خرید میکنه وبه من غر میزنه که تو چرا خرید نمیکنی هیچوقت ... اونم چیزایی میخره که خودش نیاز داره ...خب اولا تو بزار تا منم برم در ضمن اینکه من هرروز کارای اتاقو انجام میدم یه بار به روت آوردم ... 

از همکلاسی ها میخواییم که زمان یک امتحان رو جابجا کنیم همه راضی هستن جز یک نفر که می فرمایند من به شرطی قبول میکنم که فلان امتحان روهم تغییر بدین وگرنه مخالفم و همه باید مثل من بد بدن چون نمیرسم دوتاشو بخونم .... یعنی به همین وقیحی ...باورم نمیشد کسی تو این سن و سال 24 و 25 انقدر خودخواه باشه...حتی اگر مشکل داری ملایم تر هم میتونی بگی حتما باید تمام درونت رو به نمایش بزاری...

کار گروهی انجام دادیم و کارها رو تقسیم کردیم یک نفر ناراضیه که فلانی کم کار کرده بعدم تو همین سن و سال دعوامون میشه و میفرمایند پنج دقیقه کار من پنج ساعت شما ارزش داره!!!! البته بعدش کلی توضیح دادن منظور بدی نداشتن ولی این ترسو از کار گروهی برام ایجاد کردن

راستشو بخوایید به شدت میترسم به کسی رو بندازم یا کمک بگیرم چون پشت بندش منت میارن رو آدم ....

البته هنوز زمونه اونقدرم بد نشده بعضیا هستن که همیشه خوبن همیشه دل میسوزن برا آدم مثل ندا ...وای اگر نبود خوابگاه برام قابل تحمل نبود ... اونم چون خوزستانیه و جنوبیا هم گرم و دوست داشتنی ... دلم برات تنگ شد ندااااااا .... و سمیه خوبه که شهری قبول شدم که بهترین دوستم و خواهرم اونجاست ... خدارو شکر که هستی عزیزم 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

تخصص

قبلا توی پرشین بلاگ مینوشتم ولی همش پرید یکسری از خاطراتمو نجات دادم آوردم اینجا ... و زین پس اینجا مینویسم :)

این چندماهی که ننوشتم تخصص قبول شده بودم و حسابی درگیر دانشگاه بودم ...ترم اول تقریبا گذشته البته سه تا امتحانش مونده ... ؛)
تخصص هم جراحی لثه قبول شدم رشته ی جذابیه حالا بازم براتون مینویسم ...به امید خدا ...
 
 
  • دکتر محیصا