وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دلتنگی

دلم براتون تنگ میشه ...برای همه ی مهربونیت ... برای اینکه در تمام عمرم حتی یک اخمم ازتون به یاد ندارم همیشه شوخ و دلسوز بودید ... حالا چطور از کنار اون خونه سفید سر کوچه رد بشم ... دلم هری می ریزه وقتی به این فکر می کنم دیگه تو اون خونه نیستید ... یاد این خاطره ها تو کودکیم افتادم، یاد اولین شعری که براتون خوندم، شعر النگو طلا به دستم تنگه رو خوندم منو بردی طلا فروشی برام النگو خریدی... اون شعر رو مادر بزرگ بهم یاد داده بود برات بخونم ... همون مادربزرگی که لیلا وار عاشقت بود ... عجیب نیست که روز عاشورا مشکات خواب مادر بزرگ رو دید با لباس سیاه روی مبلا نشسته بود، شاید صبرش از این دوری هفت ساله لبریز شده بود ... آخرین بار همون شب جمعه که اومدم خونتون بخوابم دیدمتون ... داشتم با عمه حرف می زدم که برگشتی نگام کردی گفتم بابابزرگ بخواب منم و چشمای مهربونتو بستی ... بابا جونم قربون خنده های مهربونت بشم ... قربون بی قراری ها و تشنج آخرت بشم ... دلم تنگ میشه برات ...برای دلسوزی هات ... برای اینکه حتی یک لحظه هم تحمل اشک و ناراحتی ما رو نداشتید ...برای وقتی که هر بار ما رو می دیدی می گفتی خدایا شکرت ...  چقدر سخته خونه بی بزرگتر باشه ... بابای مظلومم می دونم انقدر مهربونیت که حتی آدمایی که عامل مرگتونن می بخشید ... بابا جونم خدا رفیع ترین درجات رو در کنار خوبان خودش براتون قرار بده ... دوستون دارم
  • دکتر محیصا