وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اندر احوالات دانشجوها باید بگم دقیقا شبیه دوران دانشجویی خودمه، آدمای متفاوت که در هر صورت همشون در مقابل استاد همدست میشن، خلاصه چندتا خاطره دارم ازشون که جالبه

1) قدیما ما شماره ی هیچ استادی رو نداشتیم، یک دونه استاد پایان ناممون بود که هرازگاهی، سالی یکبار در عسر و حرج بهشون زنگ می زدیم اونم با کلی عذاب وجدان ... الآن دوره ای شده بخدا ، من نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای شماره ی منو دادن بهشون که به خودشون اجازه میدن ساعت 12 شب هم پیام بدن برای کنسل کردن امتحان یا سمینارشون ... :(

2) یکی از گروهایی که داشتم اکثرشون خیلی بچه های درسخونی بودن و منم خواستم به شیوه ی اعتماد و عدم سختگیری عمل کنم بینم چطور میشه ولی خیلی بد شد ... هرچی من کوتاه میومدم اونا بی نظم تر شدن ... الآن می فهمم چرا خداوند انقدر آیه ی عذاب در قرآن گذاشتن چون یه کوچولو کوتاه بیان همدیگه رو هم می خوریم :)... خلاصه برای زمان سمیناراشون اذیتشون نکردم گفتم بزارم هرکدوم زمانی که راحت تر بودن ارائه بدن ولی دیدم داره آخر سال میشه و تصمیم گرفتم مثل بقیه توی نظمشون به شدت سخت بگیرم بلکه کارای نرمالشونو انجام بدن ... یادمه سر یکی از سمینارا که قرار بود یکیشون ارائه بدن گفتن نه روز قبلش امتحان داریم منم مونده بودم چکارش کنم که یادم اومد اصلا اونی که باید ارائه بده امتحان نداره خدا رو شکر این حافظه به دردم خورد و گفتم بهش اونا هم از اینکه استاد یادش مونده بجای خجالت زده شدن کلی خندیدن :( آخرش هم بهمون شیوه ی شب قبل ارائه با پیام به استاد ارائه رو کنسل کردن ولی این کاراشون باعث شد توی امتحان و ارزیابی های حضور غیابشون 25 صدم 25 صدم برا کاراشون ارزش گذاری کنم تا نمره ای مناسب نظم و علمشون دریافت کنند و بعضا هم سال بعد همین واحد رو با دقت بگذرونن ...

 

3) اسم اکثر دانشجوهامو یادم میمونه البته شاید تازه کار هستم فکر کنم سالای بعد تعدادشون زیادتر بشه قاطیشون کنم.... این مساله به شدن به ضرر دانشجوها شده که ای بابا عجب استاد خفن طوری داریم... از قضا یکی از دانشجوهای ترم قبلم دانشجوی یکی از همکارا بود که داشت ازشون امتحان می گرفت و براش غیبت زده بود گفتم چرا غیبت زدید من صبح دیدیمشون خلاصه دانشجوی بنده خدا لو رفته بود ....:) 

 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

سلام به شما

حتما توی این پست دوتا کتاب و چند تا مستند معرفی می کنم.

از آنجایی که همسرم به مستند علاقه دارند مستند زیاد می بینیم اولین مستندی هم که به شدت ما رو جذب کرد مستند های آقای محمد کارت بود همشون خوب بودن اگر میبینید سریال یاغی یا فیلم شنای پروانه انقدر جذاب بودن برای این بود یک مستند ساز سال ها دیده بود و باهاشون زندگی کرده بود و تونسته بود روایت زندگی آدما رو ملموس نشون بده ... خلاصه جدیدا مستند آلبرتا رو دیدم که 3 تا اپیزود داشت و در مورد نشت نشا یا به عبارتی فرار مغزها بود. اونم جالب بود پشت بندش یک مستند مرتبط هم تلویزیون پخش کرد که اسمشو یادم نیست ولی توی یکی از قسمت ها یک مورد فرار مغزهای معکوس نشون داده بود .... فردی ایرانی سال ها آمریکا بود، درس خونده بود ، شغل داشت و درآمد عالی و خلاصه هرآنچه که خوبان می خواستند رو ایشون یکجا داشت... اما وقتی به اینجا رسیده بود و دیده بود دیگه قله ای برای فتح نیست و با خودش گفته بود خب که چی؟؟؟ بعدم تصمیم گرفته بود یک کاری انجام بده خلاف جهت رودخونه ی دنیوی ما و قطعا در جهت رودخونه ی اصلی کائنات که اثرش ملموس و مفید برای وطنش باشه و باعث پیشرفت کشور بشه یه کاری که بقا داشته باشه خلاصه تصمیم به مهاجرت به ایران می گیره و در اینجا با وجود نظام اداری سخت و نبود دیسیپلین خارجیا که هرچیزیشون حداقل در ادارات سرجاشه، شغل جدیدی رو شروع می کنه و از اونجایی که خب هدف خیلی خاص و والا بوده به نتیجه هم رسیده بود .... از اونجایی که مولا علی (ع) فرمودند: سرزمین‌ها با وطن‌دوستی، آباد شده‌اند ... ان شا الله اینجور آدما بیشتر بشن تا ایران جانمون همیشه آباد باشه ...

راستش بعد دادن این همه امتحان در تمام سالای تحصیلم و حالا رسیدن به آخرش دقیقا نقطه ای که میخواستم یعنی معلمی، همش با خودم میگم که چی؟   البته معلمی واقعا موثرترین و خفن ترین شغل دنیاست البته از نظر من حتی جذاب تر از طبابت هست ... اما اصلا راضی نیستم شاید بازم به خاطر سیستم شلوغ دانشگاه باشه و داشتن زیاد دانشجو که وقت نمی کنم به همه اونجور که باید درس بدم  ... هنوز از شرایط کار و درواقع از خودم راضی نیستم باید یک مهاجرت به درون انجام بدم .... علت دیگرش هم بی انگیزگی خیلی از دانشجوهاست البته حق میدم شرایطشون سخته اما بعضا مستمع های خوبی نیستن که جناب معلم رو سر ذوق بیارن... از طرف دیگه این مطب نزدنم هم مزید بر علت شده که نتونم اون کاری رو که دوست دارم برا مردم انجام بدم ... خلاصه که فعلا رضایت کافی نداریم .... 

 

مستند بعدی که ترغیب شدم ببینمش  گاهی اتفاق می افتد بود، که درمورد زندگی افراد ترنس هست و اونم برام جالب بود با توجه به موضوع مازیار لرستانی و دیدن این مستند فهمیدم مازیار لرستانی بسیار انسان شجاعی بوده که با وجود همه ی تبعاتی که این کار براش داشته و سختی های قضاوت و شنیدن حرف های نامربوط کاری رو انجام داده که درست ترین بوده... توی مستند می فهمید بزرگترین سختی ترنس ها تنهاییه ... هم قبل جراحیشون و هم بعدش ... به این فکر می کنم این سالها مازیار چقدر سختی کشیده و تنهایی برده و حالا چقدر همه چی براش ممکنه سخت تر بشه اما این از اون کارای بقا دار عالمه که یک سلبریتی موقر راه رو برای پذیرش آدمایی که این مشکل رو داشتن اندازه ی سهم خودش هموار کرد.

 

دوتا کتاب خوب هم هستن که باید معرفی کنم اول کتاب ماء معین اثر آقای هاشمی نژاد که البته نسبتی با من ندارن و چهل روایت در مورد صاحب زمان (ع) بیان می کنند و دوم کتاب دکل اثر آقای ولی ابرقویی که در مورد گام دوم انقلاب هست با بک قلم داستانی که بحث عمیق سیاسیش رو روان و جذاب تر می کند. 

  • دکتر محیصا