وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۱۳ مطلب با موضوع «خاطرات کلینیک» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روزای درمانگاهی

1) به بیمارم گفتم دندونتون سالمه نباید بکشیش ... گفت می دونم بکشش... منم مقاومت کردم و رفتن ... یک ربع بعد دیدم یونیت بغلی نشسته و همکارم داره دندونشو می کشه😥😥😥😥
۲) درمانگاهی که میرم دستیارای خیلی خوبی داره خیلی مهربون و مودب و کاری هستن ... خدا رو شکر اهل پیچوندن نیستن ... امروز یکی از دستیارا که چهار سال ازمن بزرگتر بود بهم گفت دخترش امسال کنکور داره 😄😄😄 وقتی هم خسته بودم رفت و برام شربت درست کرد😍😍😍
۳) درگیر کشیدن دندون مریضم بودم که یک بچه بغلش بود و یک بچه اش اونطرفتر رو صندلی نشسته بود یک لحظه برگشتم این صحنه رو دیدم 👇👇👇👇 آخه آدم دختر داشته باشه چی میخواد دیگه از این دنیا 😊😊😊 یک لاک ست کفشای تابه تاش به ناخنای کوچیکش می زنه

پی نوشت۲: امروز همون دستیارم با ناراحتی از سختیهاش گفت از اینکه ۸ سال تلاش کرد و جنگید شوهرش ترک کنه و تو این ۸ سال نذاشت خانواده اش بفهمن اما دیگه آخرش جدا شد یعنی وقتی پدر و مادرش فهمیدن دخترشون چی داره می کشه طلاقشو گرفتن ... امروز می گفت اول بچه ها مو نیاوردم بعد دختر بزرگم ازم خواهش کرد کمکش کنم ... دوست داره درس بخونه ... خیلیم باهوشه و امسال کنکور داره ... منم یک خونه گرفتم و بچه هامو آوردم پیش خودم و با پول دستیاری و خیاطی خرجشونو می دم ... نمی دونم چی شد که منم بهش در مورد سختی هامون گفتم ... نمی دونم شاید خیرش این باشه برا دخترش تعریف کنه و این حرفا، امیدی باشه برا دختری که الان ۱۷ سالشه و کلی استرس داره ... ولی چیزی رو که درکش برام سخته اینه که خانواده ی دستیارمون از وقتی بچه هاشو آورده دیگه حمایتش نمی کنن و معتقدن داره بچه های مردمو بزرگ می کنه 🤔🤔🤔 این حرف و این منطق یا بی منطقی رو درک نمی کنم ... 😔😔😔 امیدوارم خانم دال و دختراشون خوشبخت و شاد و عاقبت به خیر باشن ... بهشت زیر پای این مادراست 😍😍😍😍😍
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

اشتباهی

من: آقا بیماری نداشتید 


مریضم: فقط واریکوسل داریم 


من: خب مساله ای نیست 


مریضم: ببخشید یه سوال داشتم مدتیه چشمام ضعیف شده به نظرتون مال واریکوسلمه؟؟؟


من: (عایا سوالش جدیه یا منظور دیگه ای داره؟ ... خب اخلاق پزشکی میگه جدیهلبخند)


باید از پزشکتون بپرسید اما ممکنه عوارض داروهاتون باشه ... 


مریض: ببخشید من برم دستشویی میام ... 


من: (الآن میدونه من دندونپزشکم یا فکر کرد اورولوژیستم؟تعجب)

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

خدا خواهد

چند روز پیشا یک مریض داشتم که دندون شش پایینش از سمت لینگوال و دیستال پوسیده بود ...بدون رابردم و با پوسیدگی هایی در حد لثه ... همش دندون خیس میشد اخرشم یک اندو ناقص under شد ... جلسه ی بعدش با کلی ناامیدی بازم اسپریدرو بردم توی کانال تونستم چندتا گوتا دیگه هم بذارم آخرش که گرافی گرفتم خیلی خوب شده بود ... هنوزم حس خوب عکس پایان کارمو دارم قلب


تو (تیر) نیفکندى آنگاه که افکندى بلکه خدا افکند (آیه ی 11 سوره ی انفال)


در واقع خدا گوتا ها رو راهنمایی کردن درست برن خدا جونم ممنونم 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

تمیز

یک روز در هفته رو جایی میرم که یک دستیار مرد داره به شدت تمیییییییز ... یعنی یه چی میگم یه چی میشنویدا ... 


خیلی تمیزه در حدی که سطل آشغالا رو هم ضد عفونی میکنه قلب نمیدونید وقتی پیشش کار میکنم چقدر آرامش دارم ...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

بی استعدادی

تا حالا براتون پیش اومده کسی رو بیارید خونه که براتون گردگیری کنه؟؟؟ 


خب برا ما هم پیش اومده اما ... اماش اینجاس که رییس بودن و دستور دادن به دیگران یک استعداد خاصی میخواد که من یکی که اصلن اون استعداد رو ندارم ...به خصوص اگر طرف از خودم بزرگتر باشه شرایط برام سخت تر میشه ... 


توی محل کارمم همینطوریم هروقت چیزی از دستیارامون میخوام همیشه با خطاب اینکه اگر میشه فلان چیزو بیارید ... لطفا کمکم کنید ... خواهش میکنم اینو ببرید ...و ... خب تا اینجاش که عالیه ...


اما گاهی پیش میاد که دستیارامون میبینن بهشون سخت نمیگیرم تنبلیشون بیش از حد مجاز میشه و اینجور وقتا مجبورم خودم دست به کار بشم و دستیار بشم و وسیله بیارم و ببرم و گرافی بگیرم ... و عکس العمل دستیارا به این نوع برخورد من دوگانه اس یه دسته میشینن نیگام میکنن تا خودم پیش بند ببندم و وسایلو بچینم و یک سری هم سریع میان جلو و کمکم میکنن ... 


جایی که کار میکردم منشی و دستیارامون سرباز بودن و فقط یک دونه دستیار داشتیم با چهار تا دکتر منم واقعن دلم نمیومد بهش کار بدم یه علتشم این بود سایر همکارا مدام دعواش میکردن که کم کار میکنه ... کادر درمانگاه هم هی از من تعریف میکردن که چه دکتر مهربونی هستم و کاری به دستیارا ندارم ... اما چشمتون روز بد نبینه که کاسه ی صبر منم لبریز شد اونم وقتی به یه دونه دستیارمون گفتم ده دقیقه اونور باشید ده دقیقه هم پیش ما و ایشونم بدون توجه به حرف من رفتن اون اتاق نشستن ( البته اون همکارمون که اون اتاق بودن استعداد زیادی در سربه راه کردن دستیار داره ) این شد که منم قاطی کردم که دیگه برا من مریض نذارید من دیگه اینجا نمیام ...


حالا دستیاراومد پیشم که چی شده از دست من ناراحتید گفتم نه من دیگه اینجا نمیام بخوام ناراحت باشم یا نه ... خلاصه نهایت غضب من این بود با دستیارمون قهر کنم و هی منتظر بودم بیاد عذر خواهی کنه و ایشونم بیخیال گفته بودن من که مقصر نبودم عذر بخوام نگران 


از اونجایی که حال ادامه قهر نداشتم خودم شیرینی خریدم بردم محل کار آشتی کردم ... از اون موقع به بعد یه کم دستیار سر به راهی شده (فکر کنم دلش برای این بی استعدادیم سوخته) حالا خودش میاد ازم میپرسه کاری ندارید لبخند

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

مررررررد

تقریبا همه فکر میکنن کشیدن دندون یه کار مردونه اس که کلی زور میخواد ... واسه همین تا میبینن یه دختر اومده بالا سرشون شروع میکنن به خوندن آیه ی یاس...


مریضم یه پسر هجده ساله بود همراه مادرش  ...تاج دندون شش پایین شکسته بود ریشه ها هم تا وسط پوسیده بودن ...تاجو دراوردم یکی از ریشه ها رو هم دراوردم برای ریشه دوم گفتم دستیارمون گرافی بگیره ... مامانه هم مدام با این سوال رو مغز من اسکی میرفت که درنیومد ... گفتم نه هنوز شما خیلی استرس میدید ریشه دیده نمیشه بعد عکس درش میارم ... با نظر کارشناسیشون فرمودن دندون کشیدن مگه چقدر وقت میبره ما قبلن کشیدیم اینجوری نبوده ... اخرش دندون پسر رو کشیدم و کلی هم به خاطر رفتار مامانش عذرخواهی کرد ... منم گفتم باید یه بار زیر دست کسی بیوفتید که با درد دندونو دراره و یه ریشه جا بذاره تا قدر بدونید ...  


یاد یکی از همکارامون افتادم که روزی سی تا دندون میکشید و هربار مریضا زیر دستش دست و پا میزدن در پایان هم با صدای شکستن ریشه مریضو مرخص میکرد ... و مریضا اصلن هم اعتراضی نداشتن ...چرا ؟؟؟ چون ایشون مرررررد بودن ...


یه بار یکی از مریضاشون با درد اومد پیش من که ریشش مونده منم نگاه کردم انگار ریشه بود ولی گفتم باید حتمن گرافی باشه تا برات درش بیارم ... مریض و همسر گرامشون شروع کردن به داد و بیداد که شما که مال این ....خوریا نیستید چرا دست میزنید ما میخواستیم شکایت کنیم ...منم گفتم شکایت کنید اما مودب باشید ... همسرشون فرمودن تو هم هیچی حالیت نیست و رفتن ... 


و چند روز پیش هم یه خانمی اومد که سه تا ریشه دندون شش بالاش زیر لثه بود با یک تیغ بیستوری یه برش کوچیک دادم و ریشه ها رو دراوردم و بخیه زدم کاری که مطبای خصوصی بابتش کلی پول میگیرن ...دستیارمون میگفت مریض چندروز بعد اومده پیش همون دکتر مرده که ببین این دختره لثمو باز کرده و چه بلایی سرم آورده و ... دستیارمم کلی باهاش حرف میزنه که بهت لطف کرده و ... حالا امروز اومده بود بخیه شو بکشه بدون اینکه به روی خودش بیاره چقدر پشت سرم حرف زده تازه ازم خواست بقیه دندوناشم براش خودم درست کنم ...


پی نوشت: کشیدن دندون یک کار تکنیکیه زور هم میخواد اما نه اونقدر که مردم تصور میکنن فقط باید بدونی از چه وسیله ای کجا استفاده کنی و کجا نیرو رو وارد کنی تا دندون در بیاد ....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

یک عدد آقای بازنشسته اومدن پیش همکارم و گفتن:


آقای دکتر دندونامو کی بیارم برام درست کنید نمیتونم باهاشون گاز بگیرم ایشونم جای خواهرم هستن (با اشاره به بنده) شبا که بچه هام اذیتم میکنن نمیتونم گازشون بگیرم .... 


من فقط احساس میکردم چشمام از تعجب داره از کاسه درمیاد همین ....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

کودکی

از یکی از شهرستانای اطراف یه مریض فسقلی ناز اومد تا دندونشو پالپوتومی کنم(یه جور عصبکشی اطفال) ... از قبل نوبت نداشتن برا همین  تا آخر وقت موند تا دست من خالی شد و براش انجام دادم... بدون بی حسی ترمیماشو انجام دادم ... نمیدونید بچه چقدر آروم و ماه بود ... مامانش استرس داشت به مامانش میگفت نگران نباش تعجب فکر کنم شش هفت سالش بود ... مامان باباشم کلی با پسر شجاعشون حال کردن واسه همین چپ و راست از بچشون زیر دست من عکس میگرفتن کلن از منم که اجازه نمیگرفتن متفکر قرار شد یک جلسه دیگه هم بیان... جلسه ی بعد کلی غافلگیر شدم مامانش برام ترشی و کره ی محلی آورد خجالت به به ترشی ترشی ترششششششابله


خدا از این مریضا نصیبتون کنه هم قدر دان هم مهربون و مهم تر از همه همکار لبخند

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

جفت شش

صبح همچین که داشتم میرفتم درمانگاه بعد از من یه آقایی نشستن توی تاکسی که به شدت دندونش درد میکرد ... داشت برا راننده توضیح میداد که درد دارم و هیچ جا دندونپزشک نداره منم گفتم برید فلان درمانگاه گفت رفتم دکتر نداشته گفتم من خودم دکتر اونجام بریم ببینم چی میشه کرد ...قیافه رانتده و آقائه دیدنی بود عین فیلما برگشتن منو یه نیگاه انداختن و تا چندلحظه مبهوت بودن ... 


سکانس بعدی: کشیدن یک هفت بالا که به سختی نیمه بی حس شده بود ... برای مریضی که به قول دستیارمون جفت شش آورده بود

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

اصرار

اول صبح یک خانم خیلی خیلی پیر و نحیف همراه دخترشون از راه خیلی دوری اومده بودن  ... چون نوبت نداشتیم، مریضم و البته بیشتر همراهش مدام اصرار کردن همون روز براشون یه کاری انجام بدم  ... گفتم بمونن اگر مریضی نیومد چشم ....اونا هم موندن تا آخر وقت ... نوبتشون که شد ...


ازشون پرسیدم دارویی نمیخورن گفتن بله فلان داروی قلبی و ....


گفتم سابقه ی سکته نداشتن؟ گفتن بله 


گفتم کی ... مدام طفره رفتن تا اینکه فهمیدم یک ماهه سکته کردن ...ناراحتآخ


یعنی الآن باید توی رخنخواب میبودید و استراحت می کردید!!!!!!


گفتم نمیشه تا شش ماه نباید هیچ کاری انجام بدیم مگر اینکه درد داشته باشی ... 


اصرار اصرار که انجام بده!!!! منم انکار انکار که هرگزززززززززز


آخرش همراهش گفتن نمیشه قرص زیر زبونی براش بذاریم براش پر کنی؟؟؟


یعنی به هر قیمتی می خواست برای مادرش کار انجام بدیم انقدر اصرار کرد که یکی از مریضا بهش گفت مث اینکه خودت میخوای بکشیش!!!!!!!! اینجا بود که دیگه راضی شدن برن 

  • دکتر محیصا