وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

اصرار

اول صبح یک خانم خیلی خیلی پیر و نحیف همراه دخترشون از راه خیلی دوری اومده بودن  ... چون نوبت نداشتیم، مریضم و البته بیشتر همراهش مدام اصرار کردن همون روز براشون یه کاری انجام بدم  ... گفتم بمونن اگر مریضی نیومد چشم ....اونا هم موندن تا آخر وقت ... نوبتشون که شد ...


ازشون پرسیدم دارویی نمیخورن گفتن بله فلان داروی قلبی و ....


گفتم سابقه ی سکته نداشتن؟ گفتن بله 


گفتم کی ... مدام طفره رفتن تا اینکه فهمیدم یک ماهه سکته کردن ...ناراحتآخ


یعنی الآن باید توی رخنخواب میبودید و استراحت می کردید!!!!!!


گفتم نمیشه تا شش ماه نباید هیچ کاری انجام بدیم مگر اینکه درد داشته باشی ... 


اصرار اصرار که انجام بده!!!! منم انکار انکار که هرگزززززززززز


آخرش همراهش گفتن نمیشه قرص زیر زبونی براش بذاریم براش پر کنی؟؟؟


یعنی به هر قیمتی می خواست برای مادرش کار انجام بدیم انقدر اصرار کرد که یکی از مریضا بهش گفت مث اینکه خودت میخوای بکشیش!!!!!!!! اینجا بود که دیگه راضی شدن برن 

  • ۹۳/۱۱/۰۵
  • دکتر محیصا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی