بعضی وقتا هرکاری کنی نمیتونی جلوی اشکتو بگیری حتی گاهی نمیتونی توضیح بدی چرا ...اما این چشم ها همیشه رسوا میکنن اون چیزی که تو دلته حتی اگر هزار بار بگی ناراحت نیستم ... اما ناامید شدم ... ناامید شدم...
پی نوشت: امشب پشت تلفن باهام حرف میزد ... دوست داشتم سرتا پا سکوت بشم که فقط بشنوم گفتم میشه برام لالایی بخونی خوووند لالا لالا لالا بخواب دخترم ... روزت مبارک تمام هستیم دلم تنگ شده برای چشمای مهربونت ... یک ماهه فقط صداتو شنیدم دلم پر میزنه برای دیدنت، برای آغوش گرمت ... چقدر دلم میگیره از آدمایی که فکر میکنن ما دانشجوهای شهرستانی انگیزه درس خوندن نداریم ... در حالی که از عزیزترین لحظاتمون گذشتیم و اومدیم تو غربت به عشق علم ... قشنگ ترین ثانیه هایی که میتونست به دیدن پیشونی بلندت وقتی خوابی بگذره ... من رو ببخش و بازم برام بخون ... تو عزیز دل منی...
- ۹۶/۱۲/۱۷