وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مادر

مادری خیلی عجیبه ... تمام احساسات عالم رو یکجا با هم تجربه می کنی گاهی عصبانی گاهی خوشحالی و گاهی عمیقا می ترسی ... من از وابستگی کامل یک انسان به خودم می ترسم ... من از اینکه الگوی یک انسان دیگه شدم عمیقا می ترسم ... از بار این مسوولیت دوست دارم فرار کنم ... اما نمی تونم چون از وقتی یک سلوله تا اخر عمرش برای مادر یک جاده یک طرفه است باید همیشه بره و هیچ وقت نایسته ... همیشه باید قوی و شاد باشه ... کافیه توی چشمات اشک جمع بشه حتی فرزند سه ماهه ات هم می فهمه ... اصلا یه جوری باهات عجین میشه که گاهی حس می کنی خودتو داری توی آیینه میبینی ... الان برای خیلی از چیزای گذشته دلم تنگ میشه برای چایی خوردن با آرامش... برای یک فیلم دیدن با همسر... اصلا برای یک خواب راحت... با اینکه همسرم کنارمه ولی دلم به شدت براش تنگ شده چون زندگیم مثل قبل نیست همه چیز یکهو عوض میشه و تمام دغدغه ی خودت و همسرت یک نفر سوم میشه ... 

پی نوشت: دخترمون تقریبا ۵۰ روز خیلی خواب نامنظمی داشت جوری شده بود که در شبانه روز خودم ۴ ساعت میخوابیدم از طرفی هم به پروتئین گاوی آلرژی داشت و بی قرار بود و منم مجبور بودم رژیم بگیرم و خیلی از خوراکیا رو حذف کنم از جمله لبنیات ... الان به آیینه نگاه میکنم خودمو نمیشناسم ازبس لاغر شدم ... ولی خداروشکر خوابش بهتر شد یعنی یکی از دوستام راهنماییم کرد که با متخصص طب خواب صحبت کنم اینجوری حداقل شبا چندساعتی رو میخوابه منم بتونم استراحت کنم :) به قول روانشناسی که ازشون مشورت میگیرم مادری یک شغل ۲۴ ساعته است که باید بهش افتخار کنی ... :)

  • دکتر محیصا