دیروز با یه تور بسیار بسیار شاد به یک محیط بکر و زیبا رفتیم که در استان لرستان قرار داشت به اسم تنگه هلت helt البته ما وقتی ثبت نام کردیم گفتیم میخواییم بریمhelatکه مسوول تور گفتن اولا helat نیست و helt هستش دوما جا هم نداریم ... ما هم ناامید میخواستیم جای دیگه ای رو انتخاب کنیم که دوباره خودشون زنگ زدن و گفتن جا پیدا کردن، فکر کنم از اول جا داشتن ولی میخواستن ما دچار شادی بعد از ناامیدی بشیم که اپی نفرین خونمون بالا بره و دفعه های بعدی با این تور بریم... خلاصه کیلومتر ها با اتوبوس تو راه بودیم و زانوهامون کج شده بود تا اینکه رسیدیم ... یک مسیر آبی در یک دره باریک بین کوه هایی که لایه لایه شکل گرفته بود و برای هر میلیمتریش سال ها زمان برده بود ... انگار یک اثر هنری بود که نقاشش با دقت قرن ها براش وقت گذاشته بود قطعه های سنگ اونقدر رنگ های متنوعی داشت که آدم تصور می کرد نقاش عالم با صبر و عشق وصف نا پذیری این سنگ ها رو پرداز زده ... متاسفانه نتونستیم دوربین ببریم چون خیس می شد ... اما سرتیم یه سری عکس کج و کوله ازمون انداخت که نمیشه اونا رو هم بزارم به جاش عکس های اینترنتی براتون میفرستم ...😊😊 حدود دو ساعت در مسیر این رودخونه راه رفتیم ...😊😊😊
پی نوشت: این روزا غمگینم از دانشگاهی که استعداد عجیبی در نادیده گرفتن غیر بومی ها داره ... اما دیروز توی اون رودخونه ،بین این جریان ها، به یاد حرف های شمس درمورد قرآن در ملت عشق افتادم ... جمله هاش دقیقا یادمنیست اما مفهومش این بود: رودخانه از دور فقط یک جریان داره ولی از نزدیک جریان های متعدد و هماهنگ و جدا از هم رو داره و بستگی داره ما ماهی ها در کدوم سطح این جریان ها شنا کنیم ... اگر در عمق باشیم به زندگی عمیق تر فکر می کنیم و جریان عمیق زندگی رو درک می کنیم ...
به خانم دارویار در داروخونه گفتم کرم مرطوب کننده xرو می خوام ... گفتن بزارید بهترشو براتونوبیارم و یه کرم خارجی آوردن ... گفتم ممنون پزشکم گفته همینو بزنم ... فرمودن دکتر همینجوری میگه خیلی آشنا به کرما نیستن کیه دکترتون ؟؟؟... واقعا هنگ کرده بودم ... عزیزم دکتری که اون همه سال درس خونده آشنا نیست 😑😑🙄🙄🙃🙃
پی نوشت: البته همه جا و تو هر صنفی اعتماد به نفس کاذب وجود داره ... آدمایی که با وجودی که می دونن علمشون کمه اما نظراتشونو با قاطعیتی میگن که ابن سینا هم در این حد مطمئن نبود🤐🤐😉😉
(آیا به همین راضى باشم که مرا امیرالمؤمنین گویند و با مردم در سختیهاى روزگارشان مشارکت نداشته باشم ؟ یا آنکه در سختى زندگى مقتدایشان نشوم ؟ )
مهمانی یکی از اقوام دعوت شدیم و رفتیم متاسفانه دیدم مهمون ویژه شون شخص امام جمعه است ... یاد نامه ی امام علی (ع) به حاکم بصره افتادم ...
در عوض در شهرمون یک روحانی می شناسم که فوق العاده انسانه هر چقدر که بعضی از این روحانی نما ها به اعتقادات مردم لطمه زدن این فرد لحظه به لحظه ی زندگیش بوی آسمون میده ... اول مهندسی مکانیک مشهد خونده و همزمان در حوزه درس خونده و جزو نفرات اول حوزه میشه و در حادثه ی حرم در مشهد جانباز میشه و بعد از حوزه بر میگرده شهرش و مبلغ میشه ... البته منبع درامدش روحانی بودنش نیست و یه شغل آزاد مختصر داره ... یک آدم محجوب و با سواد که ساعت ها هم حرف بزنه خسته نمیشی ... و باعث به راه آوردن خیلی از جوونای شهرمون شده ... خدا حفظشون کنن