وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

گل به خودی

۱) بچه ی مریضم یک پسر هشت نه ساله بود بهم گفت میشه بهم یک آینه بدید گفتم باشه چه رنگی می خوای؟ گفت:آبی بیرنگ :)
۲)  یکی از استادامون برامون زردآلو آورده بودن و همه به شدت مشغول خوردنشون بودن،  من سر جراحی بودم که دیدم دستیار مهربونمون خانم نون اومد بهم گفت دهنتو باز کن و من بعد کلی ناز که بابا جلو مریضم که دهنش پر خونه و فشارش افتاده نه و کلی قر و فر بلاخره دهنمو باز کردم و یه تیکه زردآلو گذاشت دهنم ... میتونم بگم شیرین ترین زردآلویی بود که میخوردم :) بعد جراحی کلی ازش تشکر کردم و بهم گفت آخه همه داشتن میخوردن گفتم الانه دیگه هیچی برات نمیمونه بعدم اون یکی دستیارمون برا همکلاسیت برد من گفتم چرا من نبرم :)😍😍😍😍😍
۳) الان یک سالی میشه که کشورمون غمگینه به خاطر وضع اقتصادی و حمله ی داعش به مجلس و بلایای طبیعی و غیر طبیعی و کودک آزاریایی که هر بار می شنویم و خیلی از چیزای مختلفی که گاها حس میکنیم دیگه عادی شده ولی سرشار از غم هستن ... بعد از این مدت مردم برای چندساعتی بازم از ته دل شاد شدن ... خدا رو شکر به خاطر پیروزی تیم ملیمون ... ای کاش همیشه از این اتفاقا بیوفته ... اتفاقایی که هممون شاد میشیم فارغ از همه ی اختلافایی که داریم ... 
۴) چندشب پیش مهران مدیری مهمان برنامه ی خندوانه بود ... این دو نفر یعنی آقای مدیری و جوان برای من خیلی قابل احترامن ... به خاطر تمام تلاشاشون برای شادی و بهبود وضع فرهنگی مردم ... شاید همه ی کاراشون درست نباشه اما همیشه یک قدم جلوتر از بقیه تلاش کردن... به خصوص آقای مدیری در هر دوره ی سیاسی با برره با قهوه تلخ و دورهمی به دنبال انتقاد و بهبود اوضاع بودن ... به یاد قدیما این دو طنز ساعت خوش رو ببینید...
  • ۹۷/۰۳/۲۶
  • دکتر محیصا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی