اینجا می نویسم تا همیشه یادم باشه...
اگر روزی استاد شدم بین دانشجوهام فرق نزارم حتی اگر یکیشون برادر زاده ام باشه.
اگر استاد شدم هوای اون دانشجومو که از یه شهر دیگه اومده داشته باشم.
اگر استاد شدم از زندگی دانشجوهام بپرسم باید بفهمم مشغولیت ذهنیشون چیه و کمکشون کنم حداقل با شنیدن درد و دلشون.
اگر استاد شدم اونی که از همه بهتره رو بولد نکنم بزنم تو سر بقیه ولی همشونو برای نقاط قوتشون تشویق کنم و اگر کم کاری کردن گوشزد کنم.
اگر استاد شدم هرشب قبل اومدن به دانشگاه مطالعه کنم و تا میتونم مقاله های جدید رو بخونم.
اگر استاد شدم و زمانی که دانشجوم داره جراحی می کنه از کنارش تکون نخورم و حتی گاهی ادش وایسم.
اگر استاد شدم به دانشجوهام یاد بدم پول اولین هدف یک پزشک نیست اونچیزی که ما رو طبیب می کنه توجه به بیماره.
اگر استاد شدم هر روز تو گوش دانشجوهام زمزمه کنم:
امام علی (ع) فرمودند:
هر کس طبابت میکند باید از خدا بترسد و خیرخواه باشد و سعی خود را به کار برد.
به خاطر یک مشکل که قابل حل نیست و باید فقط تحملش کرد، بی تاب شده بودم ... اتفاقی یک ویس شنیدم که گفت: (امام حسین (ع) در کنار اجساد شهدا گفتند خدایا چون تو میبینی صبر می کنم)... اولین بار بود که توحید رو این طور دیدم ...
قرار بود امروز امتحان پیش ارتقا برگزار بشه که نمره اش اثری روی کار ما نداره فقط برای آزمایش امتحان الکترونیک برگزار شد اما استادم فقط یک بار گفت نمرتونو می بینم ... فقط برای همین احتمال برای امتحانی که مهم نبود ساعت ها وقتمو گذاشتم و دیشب تا صبح نخوابیدم و نمیتونستم از استرس ناهار و شام بخورم ... فقط برای اینکه استادم از دیدن نمره ی کمم ناراضی نشه، یا چند هفته پیش استادم بهمون گفتن هفته ی بعد مقاله رو بخونید من با وجود خستگی تمام مقاله رو خونده بودم در حالی که بقیه به عنوانشم نگاه نکرده بودن، فقط برای اینکه آدمی که احساس ادب و دین برای یادگیری بهش دارم ازم راضی و خوشحال بشه؛ و حالا درگیر سختی هایی هستم که میتونه خواب و خوراک رو ازم بگیره اما هیچوقت اینطوری بهش نگاه نکرده بودم باید تحمل کنم، چون نمره ام مهمه، چون نمرمو کسی میبینه که تمام لحظات زندگیمو بهش مدیونم، کسی که همه ی روزی های مادی و معنویم رو برام تامین کرده، کسی که عاشقانه دوستم داره، کسی که هرچقدر هم غر بزنم بازم به روم لبخند میزنه ... چقدر لذت بخشه تحمل کنم چون دوستش دارم و دوست دارم ازم راضی باشه ... چقدر لذت بخشه تحمل سختی که نتیجه اش رضایت مونس تمام لحظات زندگیمه ...
1) دختری که تازه به ورودیمون اضافه شده خیلی خوبه، بر خلاف تصور قبلیم، با اومدنش حس بهتری دارم اخلاقش بیشتر به من میخوره، اهل زرنگ بازی و رقابت و این چیزا نیست، هر وقتم که برای سمینارا برنامه ای بچینم بدون اعتراض و غر و لند قبول میکنه ...هفته ی پیش هم که خونشون دعوت شدیم من و هم کلاسیم فاطمه و سه تا دختر سال سه ایمون ... بینمون سه تا دختر متاهل بود که به شکل عجیبی هر سه تاشون از مادر شوهراشون بد میگفتن و کلا اعتقاد به دوری و دوستی داشتن ... راستش دلایلی هم که می آوردن خیلی مسخره بود ... مثلا ناراحتی یکیشون این بود مادر شوهرم برای شوهرم پیامای عاشقانه میفرسته خب مامانشه یه عمر قربون صدقه ی پسرش رفته حالا چرا نباید بره!!!!!! واقعا برام عجیب بودن ... 😞
۲) یک دختر دیگه تو بخشمون که خیلی دوسش دارم نگین هستش که سال سه ایمونه، هر وقت میبینمش دوست دارم بغلش کنم انقدر که دوست داشتنیه ... خیلی مهربونو با اخلاقه و کار جراحیشم عالیه ... و مدامم منو برای زندگی و عشق و کار راهنمایی می کنه 😍 توی مهمونی هم منو برده بود یه گوشه و داشت کلی اعتماد به نفس نداشتمو بهبود می بخشید 😊
۳) امروز استادم بهم گفتن خانم دکتر دو تا کتاب دارم باید براتون بیارم🙂 گفتم چی، گفتن فلان و فلان، گفتم ممنون استاد ولی پارسال به هممون دادید اینا رو، گفتن عه واقعا؟ چون دختر خوبی بودی خواستم فقط برای شما بیارم تا تشویق بشی😍😍😍