وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۵۰ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ملت عشق

چه شب غمگینی هستش امشب ...نا امید شدم از روزنه های محبت و مهر ... تمام روزو تو خوابگاه زجر بکشم از لحظاتی که باید دروغ و بد جنسی و زخم زبون آدما رو یادآوری کنم ... اگه خدا نبود و این حس که پایان هر شبی یک سحر زیباست چطور آدما میتونستن زندگی کنن... اگر اشک نبود اگر سجاده نبود زندگی تو این دنیا قابل تحمل نبود ... خداروشکر ... این روزا ملت عشق رو می خونم حس می کنم مثل الا زندگیم از عشق تهی شده و حالا منتظرم شمس همونطور که جوانه ی عشق را در دل مولانا و الا و رز کویر و سلیمان مست و حسن گدا کاشت ... با منم کمی حرف بزنه شاید دلم آروم شد ... 

صبر کردن به معنای تحمل و سلیم نیست به این معناست که آن قدر بصیرت پیدا کنی تا بتوانی نهایت هرچیزرا ببینی.صبر یعنی چه؟ یعنی به خار بنگری و گل رز را ببینی یعنی به شب بنگری و سحر را ببینی. بی صبری یعنی قادر به دیدن نهایت و نتیجه هیچ چیز نباشی‌. کسی که عاشق خدا باشد هرگز صبرش تمام نمی شود. چون می داند که برای تبدیل شدن هلال ماه به ماه کامل فقط زمان نیاز است.... ملت عشق 



  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰


  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

صحیفه سجادیه

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ نَبِّهْنِی لِذِکرِک فِی أَوْقَاتِ الْغَفْلَةِ، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِک فِی أَیامِ الْمُهْلَةِ، وَ انْهَجْ لِی إِلَی مَحَبَّتِک سَبِیلًا سَهْلَةً، أَکمِلْ لِی بِهَا خَیرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. 

بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا در اوقات بی‌خبری و غفلت برای یادت بیدار کن، و در روزگار مهلت به طاعتم وادار، و راهی هموار به سوی محبتت برایم باز کن، و به سبب آن خیر دنیا و آخرتم را کامل گردان.

پی نوشت:این توصیف زیبای رهبر رو خیلی دوست دارم‌: 

من کاری ندارم مرحوم اخوان [این شعر را] برای چه کسی گفته است و برای چه گفته است؛ 
من این شعر را خطاب به صحیفه سجادیه می‌خوانم، 
من این شعر را خطاب به دعای ابی حمزه ثمالی می‌خوانم؛

:::::

ای تکیه‌گاه و پناه
زیباترین لحظه‌های
پر عصمت و پرشکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پر شوکت من


  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

فراق

ماه خوبم دلم تنگ میشه برای لحظه به لحظه ی حضورت و کی بشه عادت کنم به نبودنت ... 
این روزا برای من روز معمولی نبودن، برای هیچکس عادی نبود ... حتی برای تمام کسانی که روزه نبودن ... روزایی که حس میکنی مهمون کریم ترین میزبانی ...
یا رفیق من لا رفیق له دلم تنگ میشه برای لحظات افطار وقتی حس می کردم کمی بندگی یاد گرفتم ...
یا موفی العهد دلم تنگ میشه برای روزایی که روزه گرفتم تا مدد بگیرم از صبر از باطن صبر از امام علی( ع )... 
یا قاضی العطایا دلم تنگ میشه برای شب های قدر ... شب های نجوا و عبادت شما ... شب های رزق ... رزق عبادت شما ... رزق ولایت حجت شما... رزق ادب ادب و ادب در حضور امام زمان (ع) ... 
یا مَنْ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِه یکی از چیزایی که این دنیا رو قشنگ کرده نماز خوندن و روزه گرفتنه ... ازت ممنونم که این دو موهبت رو بهمون دادید ...
 یا علام الغیوب  ای کاش تمام روزها رمضان بود ... از روز اول این ماه غم این روز آخر رو داشتم ... روزی که باید دل کند تا سال بعد ... شاید بودیم‌ شایدم در یک عالم بالاتر طعم بندگی رو با آگاهی بیشتر چشیدیم ...
یا انیس القلوب امشب تنها چیزی که دلم رو آروم کرد خوندن دعای وداع با ماه مبارک در صحیفه ی سجادیه بود وقتی هم نوا با امام سجاد( ع )شدم،
بدرود اى گرامى ‏ترین اوقاتى که ما را مصاحب و یار بودى، اى بهترین ماه در همه روزها و ساعتها.
 بدرود اى یار و قرینى که چون باشى، قدرت بس جلیل است و چون رخت بر بندى، فراقت رنج افزا شود. اى مایه امید ما که دوریت براى ما بس دردناک است.
 بدرود اى همدم ما که چون بیایى، شادمانى و آرامش بر دل ما آرى و چون بروى، رفتنت وحشت خیز است و تألم افزاى.
بدرود اى همسایه‏ اى که تا با ما بودى، دلهاى ما را رقت بود و گناهان ما را نقصان.


  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

شهرزاد

پارسال همین موقعا به صورت فشرده فیلمی رو دیدم که اولش اصلا جذبم نکرد بعد حسابی درگیر فیلم شدم تقریبا سه روزه کل قسمتاشو دیدم و تا پنج روز نمی تونستم یک کلمه درس بخونم ... از بس که حجم غم و درگیری فیلم بالا بود هم از نظر احساسی و هم سیاسی ... اون فیلم شهرزاد بود ... سری دومش رو هم دیدم اما سومو ندیدم تا اینکه امشب ده دقیقه از آخرین قسمت فیلم‌رو دیدم ... 
سری اول فیلم بیشتر از هر چیز درگیر شخصی بودم به اسم دکتر فاطمی که چیزی در موردش نمی دونستم اما علاقه ی بازیگرا به ایشون تمام فکر و احساس منم در گیر کرده بود ... خیلی کوتاه در مورد دکتر فاطمی صحبت می شد اما انگار دکتر فاطمی قهرمان اصلی فیلمه جایی که گفتن اعدام شده تا چند روز غمگین بودم ... هنوز هم دکتر فاطمی رو نمی شناسم اما کسی که این حرف رو بعد از ترورش زده و به خاطرش تا آخرین قطره ی خونش ایستاده قطعا قابل احترام هست... 
(برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند، این‌طور رنج‌ها و جان سپردنها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینهٔ هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد... )

عاشق اصلی این فیلم و تنها شخصیت واقعی فیلم همین اشخاصی بودن که به عشق جاودانه رسیدند ... تمام عشق هایی که در فیلم ترسیم می شد دورانی از کودکی و نوجوانی و بلوغ رو می گذروندند اما عاشق پخته ی فیلم کسی بود که در تمام فیلم سایه افکنده بود اما خیلی سخنی ازش نبود... شاید کودکانه ترین عشق فیلم قباد بود که تمام علاقه اش پر بود از خودخواهی نمیتونم انکار کنم که تا آخر فیلم و حتی لحظات آخر مرگ قباد غصه می خوردم چرا این عشق بالغ نشد اما شاید در قصه ی هزار و یکمین شب شهرزاد آرامش ابدی بعد از مرگ زمان پختگی این احساسات ماست   ... :( اما ما کجای قصه ایم؟ مدام اینو از خودم میپرسم در کدوم نقطه از سیر عشق قرار گرفتم ... ای کاش اونقدر بالغ بشم که تمام وجودم پر بشه از عشق و وفاداری و فداکاری ... اونوقت حتی غم این عشق برام پر از آرامش و خدا می شه ... 
  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

فزت و رب الکعبه

امشب پایان همه ی روز های سختی است که خواستید به راه راست برسانیدشان اما نخواستند ... پایان روز های انکار و غصب و ظلم بر شماست ... پایان فراق از حضرت فاطمه (س)... و شروع روزهای سخت دخترانتان :(
هروقت نهج البلاغه رو میخونم جاهایی رو میبینم که امام درد و دل می کنند که چرا مردم یاریشون نمی کنند و اوج این مظلومیت خطبه ی شقشقیه است ... جایی که از غصب خلافت صحبت می کنند ... و دل آدم می لرزه از شنیدن این جملات از مردی که باطن و حقیقت صبر هستند :(
صبر کردم در حالی که خاری در چشم و استخوانی در گلو داشتم ...
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

طنین صدای او

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

 که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

 من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

 و خاصیت عشق این است 

سهراب سپهری


  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

این روزا باید شروع کنم برای آزمون ارتقا بخونم ( آزمون پایان سال اول تخصص) ؛ روز امتحان همزمان با امتحان تخصص هست ... و هر بار که یادم میاد باید ارتقا بدم نه آزمون تخصص، خداروشکر میکنم به خاطر اینکه از این سد بلند کنکور تخصص رد شدم‌...

وقتی به دوره ی تحصیلم از دبیرستان تا عمومی تا تخصص فکر می کنم می بینم چقدر خداوند بهم‌ کمک کردند ... چه روزای سختی کنارم بودند ... دبیرستان، فرزانگان بودم ... چون استادامون خوب بودن اهل کلاس کنکور نبودم سه ماه مونده به امتحان کنکور به شدت استرس داشتم‌دچار اختلال وسواس شده بودم در حدی که کنکورمو افتضاح دادم هر سوالی رو چند بار چک میکردم تا اینکه به خودم اومدم دیدم نیم ساعت وقت دارم و شیمی و فیزیک رو نزدم‌ برا هرکدوم یک ربع گذاشتم و تند تند زدم ... بعد کنکور زار زار گریه میکردم ... اما تنهام نذاشت مثل همیشه، رتبه ام زیر دویست شد رفتم یه دانشگاه خوب همون شیمی و فیزیک رو هر کدوم ۷۵ درصد زده بودم ... یادمه برا انتخاب رشته استخاره کردم برای دندونپزشکی آیه ی تطهیر اومد ... 💞💞

این شروع دوران سختی بود که یک لحظه هم تنها نبودم ... در کنار همه ی فراز و نشیبای درسی و استرس هاش و دور موندن از خونه برای من‌که همیشه وابسته به خانواده بودم و وارد شدن به خوابگاهی که پر از ترس و تنهایی بود ... با هم اتاقی هایی که به شدت با من فرق داشتن ، خیر هایی وجود داشت تا شخصیت بی اعتماد به نفس و نا آرام و نا پخته ی من رو شکل بده ... شهری افتادم که برام پر از خیر بود ... کنار همکلاسی هایی افتادم که هنوزم دلم برای بودن کنارشون حتی برای چند دقیقه پر میزنه ...و یکسال بعد هم اتاقی هایی پیدا کردم که سابقه ی دوستیم باهاشون به دوازده سال میرسه ... هنوزم آثار استرسای زمان دانشگاهمو دارم از بس که امتحان های مختلف نظری و عملی میدادیم هنوزم وقتی صدای کلیک مفصل tmj م رو می شنوم یاد دانشگاه و پایان نامه و کلنچینگ شبانه ام میوفتم 😊 بعد از  فارغ التحصیلیم دنبال این بودم برا تخصص درس بخونم دوست داشتم در یک رشته پرفکت کار کنم تا هم خدا راضی باشن هم بنده ی خدا ... اما هر بار نمیشد یعنی بار مشکلات بعد از فارغ التحصیلیم خیلی بیشتر از دوران دانشگاه بود ... وقتی طرحم شروع شد اصلا نمیتونستم درس بخونم البته می شد خوب کار نکرد و  درس خوند اما من اهلش نبودم هر روز یک ساعت تو جاده بودم تا برسم محل طرحم و یک ساعتم بر میگشتم وقتی هم میرسیدم انقدر خسته بودم که تا فرداش میخوابیدم ... بهرحال محل شلوغی بودم که هم دکتر بودم هم دستیار و هم منشی بعد از طرحمم شرایط خونه اصلا برا درس خوندن خوب نبود بیشتر اوقات شبا درس میخوندم و هر بار هم چند ماه مونده به آزمون به دلایل مختلف شرایطی ول میکردم... تا اینکه امسال تا اخرش خوندم هرچند خیلی ناقص خوندم اما شد ... خواست خداوند بود بشه ... انگار باید این پنج سال بعد از عمومیم رو خونه میموندم، شاید دیگه این فرصت برام تکرار نمیشد که کنار خانواده ام پای مشکلات وایسم ... مشکلات که میگم واقعا مشکل بودن اونقدر که الان بهشون فکر میکنم فکر میکنم بعضیاشون کابوس بود ... اما چون کنار هم بودیم زخمش کم عمق تر شد ...
 خدا رو شکر میکنم الان آزمون ارتقا دارم ... و خدا رو شکر میکنم به من فرصت خدمت به خانواده رو دادن اگر مستقیم میومدم تخصص خیلی چیزا رو از زندگی نمی فهمیدم و انقدر آرام و صبور نمی شدم ... الان هم خیلی از مشکلات وجود داره، دل نگرانیم برای خونه یک لحظه هم قطع نمیشه...  اما خیالم راحت تره که کسی هست که حتی یک لحظه هم رهامون نمیکنه ... 

حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار      تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور





  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

دعا

امام علی (ع) می فرماید: دعا کردن را در پنج هنگام غنیمت شمارید: هنگام خواندن قرآن، هنگام اذان، هنگام فرو ریختن باران، هنگام برخورد دو صف براى شهادت، و هنگام دعا کردن مظلوم، که حجاب از عرش برداشته می شود. 

  • دکتر محیصا