وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

اولین بار که اربعین خواستیم بریم کربلا رو یادمه ... اون روزا جزو عمرم نبود انگار ... یه جورایی از اول سفر حس می کنی یه آدم خیلی مهربون همش هواتو داره ... با یک تیم خانوادگی رفتیم متشکل از عمه ، زن عمو، دختر عمه ، پسرعمه ، پسر عمو و داداشم. راستش توی این تیم فقط چند نفرمون شکل و شمایل زایرای تلویزیون رو داشتیم وگرنه پسرعموم که همیشه دی جی می خوند و پسر عمه ام هم موهاشو رنگ کرده بود و دخترعمه ام هم با یک مانتو جلو باز اومد. همراهم یک کوله پشتی بزرگ بود که توش دو دست لباس و یک چادر و یک چفیه به جای حوله، کمی دارو، لیوان و یک ملحفه و یک بارونی بود ...  مسیرمون رو از شهر نجف و با اجازه ی مولا علی ع شروع کردیم و البته محل اسکانمون خیلی از حرم امام دور بود و وقتی پیاده می رسیدیم حرم امام علی ع انقدر خسته بودیم نمیتونستیم زیارت کنیم ... ولی حسش خیلی ناب بود بخصوص روز آخر که میخواستیم از نجف بریم... مسیر رو از یک راه عرب نشین انتخاب کردیم برخلاف مسیر اصلی که بیشتر ایرانیا میرن تو این مسیر فقط ما فارسی حرف می زدیم ... تو مسیر پسر عموی دی جی خونم به قشنگترین شکل ممکن برامون روضه می خوند. توی مسیر به زیارت حضرت ذوالکفل ع و  علویه بنت الحسن س هم رفتیم. و شب ها هم توی خونه ی عربها می خوابیدیم ... واقعا حرفای حاج آقا پناهیان برای این سفر درسته انگار که زمان ظهور امام زمان ع شده باشه بدون هیچ چشمداشتی ازمون پذیرایی می کردن ... یادمه یه جایی از مسیر یک آقای عربی ما رو برد خونشون که خیلی از جاده فاصله داشت ... مرد فقیری بود که برامون یک سفره ی رنگی از ماهی پهن کرد ... خانمش ایرانی بود و اصالتا گرگانی بودن ... یک اسم هم بینشون خیلی رواج داشت و اون کرار بود اونم وقتی با لهجه ی خاص خودشون می گفتن بیشتر به دل می نشست... و اسم آقا هم کرار بود ... آدم از این همه لطف خجالت می کشید ... توی مسیر هرچی می دادن می خوردیم مدام هم اینو می گفتن برکات الحسین ... داستان ها داشتن از اینکه ناامید بودن و یهو پولی براشون رسیده که خرج زایرا بکنن... این مردم مظلوم همون شیعه هایی بودن که صدام باهاشون چپ بود و خیلیاشون از اومدن امریکا به عراق خوشحالم بودن چون از دست صدام گور به گور راحت شده بودن‌... یه قسمت از این مسیر رو از استان بابل رد شدیم و رفتیم به ولادتگاه حضرت ابراهیم کنار این ولادتگاه یک کاخ خراب شده بود که کاخ نمرود بود بماند که چقدر این قسمت سفر رو خندیدیم از دست شوخی های فامیل با نمرود ... هرروز از بعد صبحانه راه میوفتادیم تا غروب آفتاب یه کم تیم تنبلی بودیم. روز آخر به شدت مسموم شدم اونقدر که به زور راه میرفتم  چندبار بالا آوردم و چون فرداش اربعین بود نمیتونستیم وایسیم نزدیک به ۴۰ کیلومتر رو روز آخر راه رفتیم دست داداشمو گرفته بودم و کوله رو از روی سینه به خودش آویزون کرده بود فقط اشک می ریختم عمه جونم حضرت زینبم چطور بدون برادر این مسیر رو به کوفه رفتید 😔😔😔😔 ولی بلاخره بعد از ۴ روز رسیدیم به شهر موعود و پسر عمو ها و پسر عمه ها و داداشم دور ما یک حلقه تشکیل دادن تا بدون برخورد با نامحرما بتونیم از جمعیت رد بشیم ... به قول پسر عموم بین راه هم مسافر می زدیم دخترایی که گیر افتاده بودنو میاوردیم تو حلقمون ... رفتیم یه جای دور از حرم استراحت کردیم و شب خواستیم بریم خونه ای که پدر بزرگم گرفته بودن ... پسر صاحبخونه گریه می کرد چرا میخواید برید همه هم منو بهونه کردن این مریضه میخوایم ببریمش دکتر ... خلاصه دل اون بنده خدا رو شکوندیم و راه افتادیم وسط راه یک موکب مال قم بود فکر کنم که دمنوش آویشن می داد ازشون گرفتیم و خوردیم خیلی حالم بهتر شد ... همین باعث شد سال بعدش با خودمون یه عالمه آویشن ببریم ... رسیدیم یک خونه ی دیگه و خوابیدیم ... بلاخره خواستیم روز اربعین زیارت اربعین رو بخونیم توی یک حسینیه با فاصله از حرم خوندیم نزدیک غروب تصمیم گرفتیم وارد حرم بشیم درواقع امام بهمون اجازه دادن وارد بشیم ... توی صف بودیم، صدای اذان میومد، از آسمون یک برف ملایم می بارید ....السلام‌ علیک‌یابن السدره المنتهی.

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

زاینده رود

خدارو شکر اصفهان زاینده رود رو داره، هروقت دلم بگیره شنیدن صداش توی این شهر غریب برای من که از استان پر ابشاری اومدم آشناست. امیدوارم همیشه زنده باشه😍

پی نوشت: تصویر از زیر پل خواجو😊

 

 

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

همیشه هستی😍

بچه که بودم وقتی بابا و مامان کارای بزرگی بهم میسپردن حس خوبی داشتم... کارش سخت بود اما من به این عشق انجام می دادم که حتما روی من خیلی حساب کردن ... الان وقتی استادام کارای سخت رو بهم میدن بازم قلبا راضیم، حتما روی من یه جور دیگه حساب می کنن ... اما چرا توی زندگی وقتی با سختی های مختلف درگیر می شم ... وقتی دچار مشکلاتی میشم که فقط خدا ازشون خبر داره خوشحال نمیشم ... حالا یاد گرفتم به این فکر کنم که حتما خدا یه جور دیگه روت حساب کرده پس ناامیدش نکن ... فکر می کنم خدا خیلی رو مامانم حساب باز کرده ... چون سختی هایی که اون می کشه رو من یک روزم نمیتونم تحمل کنم.

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

فیلم های روبیکایی

در یک هفته ی پیش سه تا فیلم دیدم که جایزه های بزرگی گرفته بودن:

اول کتاب سبز green book، یک فیلم فوق العاده از  تبعیض نژادی و نژاد پرستی که ماشا الله تو ایرانم کم نیست، من خودم چون شهرای مختلف درس خوندم همیشه متوجه بودم آدمای جاهای دیگه از هر قشری مذهبی، روشنفکر و ... نسبت به قومیتم واکنش خوبی نداشتن ... این فیلم رو توصیه می کنم که جایزه ی اسکار هم گرفته ... 

دوم فیلم شکل آب the shape of water که بازم جایزه ی اسکار گرفته ولی میتونست قشنگ تر ساخته بشه. فیلمی که یک عشق رو نشون میده و پایان فیلم میخواست به عشق الهی برسه و عشق انسان به یک قدرت حامی و بزرگ و فراگیر که یه جورایی الهی بود رو نشون داد. ولی واقعیت اینه با مضامین جنسی اصلا این قسمت اخر فیلم شکل نگرفته بود، پایان فیلم یک شعر با مضمون خداوند خونده شد ولی اصلا به اون چیزی که تو فیلم نشون میداد نمیخورد ... 

سوم فیلم انگل parasite... یک فیلم از کره ی جنوبی که فوق العاده بود. پایان فیلم شوکه شده بودم ... و کاملا مات بودم که فیلم تموم شد ... یک فیلم قشنگ از اختلاف طبقاتی که متاسفانه تو ایرانم کم نیست ... این فیلمم جایزه های خوبی گرفته 

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

محرم

 

رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد

دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد

پس از بی‌مهری دریا، قسی‌القلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد

خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظه‌های واپسین افتاد

شکستن با غلاف تیغ را سربسته می‌گویم
زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد

برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد

نفهمیدند طه را... نفهمیند یاسین را
به چوب خیزران دندانه‌ای از حرف سین افتاد

سید حمید رضا برقعی

پی نوشت: همیشه دوست داشتم این شاعر رو از نزدیک ببینم، ولی موفق نشدم ... بهرحال شنیدن شعراشون با صدای خودشون بیشتر حس شعر رو منتقل میکنه ... انگار از زبان جانت حرف می زنه.

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

عربی

اولین بار که با عرب ها برخورد داشتم‌در سفر اربعین بود... زبان و لهجه ی عربی واقعا خاص ومسحور کننده اس، و از وقتی که آهنگ حیک مهدی یراحی رو گوش دادم به موسیقی و زبان عربی علاقه مندتر شدم و حالا آهنگ جدید یراحی اومده به نام اهل النخل هم قشنگه و هم مفهوم شعر زیباست...به جز اینا یک سخنرانی در مورد قرآن و زبان عربی از خانم لزلی هازلتون شنیدم که خیلی خوب بود. هردو رو بیبینید😊

https://www.aparat.com/v/T1xuf/قرآن_کریم_از_زبان_خانم_لزلی_هازلتون_%28_پژوهشگر_یهودی

 

https://www.aparat.com/v/3LaKG/موزیک_ویدیو_اهل_النخل_مهدی_یراحی

 

پی نوشت: چون با گوشیم پست گذاشتم نتونستم این آدرسا رو لینک کنم.

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

عواقب

در یکی از وبلاگایی که میخونمش دیدن فیلم aftermath توصیه شده بود ... از وقتی که روبیکا رو نصب کردم میتونم خیلی از فیلمای دنیا رو ببینم اونجا هم به اسم عواقب این فیلم رو گذاشته بودن... اولش گفتم اگر سکانس اول جذبم نکرد نمیبینم ... ولی سکانس اول عالی بود خوندن یک نامه توسط پسر بچه اونم تو خاک یک کشور دیگه و نفرتی که مادر داشت به پسرش یاد می داد... جالب بود میخواستم ببینم کارگردان چطور این حس نفرت و نژادپرستی رو از دل ها پاک می کنه ... فیلم قشنگ‌بود و جنگ و احساس همدردی  بین آدما با زبان های مختلف رو به خوبی نشون می داد... فقط من هر فیلمی که دیدم از این خارجیا یه خیانت توشه که کاملا فرد خائن رو محق نشون میده دقیقا عین فیلم ایرانیا که البته فیلم ایرانیا مرد خیانت میکنه اونم از نوع حلالش همیشه هم بهونه ی کارش اینه زنم بهم نمیرسید ... حالا خارجیا هردوطرف خیانت میکنن دقیقا به همون دلیل ایرانیا😊 البته خوبیه این فیلم برام نوع برخورد سطح بالا و عاشقانه ی مرد اول بود دقیقا مثل زن اولا توی ایران😊 و سکانس آخر فیلم که میگه فقط عشق اول ...اما جدا از شوخی چیزی که این خیانت رو برام‌ از بقیه ی فیلم‌متمایز می کرد این بود که زنی که داشت خیانت می کرد و همسرش هردو همیشه حلقه به دست داشتن و این رابطه هنوز براشون باارزش بود که دوباره از نو ساختنش... توصیه میکنم فیلم رو ببینید و فقط از روبیکا ببینید که صحنه های خیانتشو کمتر میکنه کمتر حرص میخورید  😊

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

برادرزاده و عمه

روز عرفه، بعد از اذان صبح پدرت زنگ زد، لحن صداش حکایت از پدر شدنش داشت، سامی عزیزم تو به دنیا اومدی...بر خلقتت خداروشکر می کنم... و شاکرم که عمه شدم، واژه ی عمه برای من مقدسه و نمادش زنیه که برای فرزندان برادرش حاضره جانش رو فدا کنه، با شنیدن کلمه ی عمه اول به یاد حضرت زینب(س) می افتم و بعد عمه های خودم که همیشه از ته قلب دوستشون داشتم ... سامی عزیزم همیشه میتونی روی عمه ات حساب کنی، دیگران خیلی برای عمه حق زیادی قایل نیستن یعنی اونقدر که خاله تو فرهنگ ما حق داره بچه رو ببینه عمه حق نداره، متاسفانه روزهای اول زندگیت نتونستم سیر بغلت کنم چون این فرهنگ درک نداشت عمه وقتی داره برادرزاده اش رو میبینه انگار بخشی از وجودش رو می بینه، اولین بار که تونستم از بغل بقیه بقاپمت و چند ثانیه در آغوش بگیرمت رو همیشه به یاد دارم، ملوس تو بغلم آروم بودی این لحظه رو ساعت ها در خواب دیدم... عزیزم وقتی توی دستگاه دیدمت و دیدم اونجوری بیتابی می کنی، گریه ام گرفت که نمیتونم برات کاری کنم خودم هم تعجب کردم اخه چطور من که انقدر ادعای پزشک بودن داشتم و بارها بچه های زیر دستم و  گریه هاشون رو دیدم، حالا نمیتونستم بی تابی تو رو ببینم پناه بردم به خدا و سوره ی انسان رو خوندم ... توسل کردم به آدمایی که درسوره ی انسان مدح شدن که گوشه ی جگرم آروم بشه ... و حالا که ازت دورم فقط عکساتو میبینم و دیدنت و بزرگ شدنت رو توی ذهنم تخیل می کنم ... قلب عمه همیشه پشتیبانتم ... ان شا الله در پناه خداوند و با ناز پدر و مادر بزرگ بشی 😍😍😍😍

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

۱) وقتی خوابگاه بودم کلی غصه میخوردم الان خونه بودم فلان کتابو فلان مقاله رو میشینم با آرامش بدون جواب دادن به بقیه می خونم الان که اومدم خونه همش فکرم درگیره رفتن به دانشگاه و پایان نامه اس کلا از وقتی که پام به خوابگاه باز شده هیچوقت نتونستم اونجور که دوست دارم درس بخونم. 

۲) به توصیه ی دوستم سمیه یک کتاب جدید رو خوندم به اسم تحلیل رفتار متقابل کتاب فوق العاده خوبه اما در کنارش حتما باید از روانشناس هم کمک گرفت چون متن کتاب یه جاهایی خیلی تخصصی میشه و چون اطلاعات زیادی میده بار اول ممکنه فقط یه کلیتی از کتاب دستتون بیاد و باید حتما دوبار خونده بشه. تم کتاب روانشناسی و شناخت خود و ارتباط با آدمای دیگه اس ... من که کتابو دوست داشتم و از وقتی خوندمش رفتارامو تحلیل می کنم که الان دارم با بالغم رفتار میکنم یا با کودک درونم یا با والد درونم 😊 بهرحال هرسه تاش برای زندگی لازمه... 

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

پندانه

امام جواد(ع):
مؤمن نیازمند سه خصلت است: توفیق از سوی خداوند، واعظی از درون خود، پذیرش نسبت به کسی که او را پند می دهد.
از همه ی کسانی که این پست رو میخونن میخوام مرا پندی بدهند که آن به... بیش از هر زمانی تو زندگیم به شنیدن نیاز دارم. 
  • دکتر محیصا