وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۳۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسواد

مریضه یه دندون پرکرده با آمالگام وسیع داره یه تیکش پریده میگه برام پرش کن .....

 

گفتم باید همه ترمیمشو بردارم بعدشم دیگه باید روکش بشه ....میگه عیبی نداره تو بردار اگه نشد برام بکشش....

گفتم به جای این میتونم سه تا دندون آسونو برا بچه ها پرکنم اینجا دولتی جای ریسک شما نیست تازه تا دوهفته دیگه نوبتای ترمیم پره(تازه سر و وضعشم خوب بود میتونست بره بیرون همونطور که پرش کرده درستش کنه)

بلاخره از اون اصرار از من انکار....بلاخره رفت ...

دوباره فرداش اومده اصرار.... منم گفتم یه بار یه چیزو میگن دیگه بفرمایید!!!!!!

فرمودن: پس نگید دندونپزشکم بگو دندون کشم....منم گفتم بفرمایید بیرون بی تربیت!!!!!

کلا خدا نکنه یه آدم با کلاس و باسواد به خصوص یه فرهنگی بیاد مریضم بشه....انتظار داره هرچی بگه من قبول کنم....و هرچی رو من قبول نکنم از نظر اون توهین محسوب میشه و به خودش اجازه ی هر جسارتی رو میده...

البته خیلی از مردم به خصوص پیرمرداشون خیلی مظلومن هر چی جوابشونو بدم چیزی نمیگن خیلی مظلوم میشن در حدی که خودمم پشیمون میشم جوابشونو دادم....

 

 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

اصراریه

یه ویژگی بدی مردم نیلرام دارن اونم اصراره.....بهشون میگم نمیشه ....انقد اصرار میکنن تا روانی بشم یا باید قبول کنم یا جیغ و داد راه بندازم....

 

بعضیاشون دیگه خیلی پوست کلفتن هر کاری میکنم از اتاق بیرون نمیرن یا باید برم منشی مرد درمانگاهو بیارم یا دوباره کارشونو انجام بدم....

یه بارم همشونو بیرون کردم بعد اونا درو فشار میدادن منم از اینور فشار میدادم یعنی نمیدونم پیش خودشون چی فکر میکردن مثلا فکر میکنن بریزن داخل اتاق کارشون انجام میشه....

بلاخره به جز منشی بودن دربانم شدم....دستیار و خدمه هم که بودم....چون آقای واو که منشین فقط وسایل استفاده شده رو میذاره تو اتوکلاو ...از نظر تمیز کردن به دل من نیست:(((((((

بعضی وقتا خانم عین یه کمکی بهم میکنه ولی مداوم نیس چون سه روزی که پیش منه وقتایی که من کار دارم اون بیرون اتاق با بقیه همکارا میشینن صحبت میکنن....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

سرویسانه

اولین رانندمون آقای ب بود اولا خوب بود  .... 

 

راننده دومم آقای طا بود ...اولا منو تنها میاورد میبرد ...کلا آمار زندگیمونو درآورده بود، همش توراه حرف میزد نمیذاشت یه دقیقه بخوابم ....بعدش سه تا مامای مرکزمون اضافه شدن...

بعد از اومدن اونا رفتارای واقعیشو نشون داد ...خیلی خسیس بود حاضر نبود توی گرمای تابستون توی ماه رمضون برامون کولرو بزنه ....با وجودی که من میدونستم پول بنزینشو خودش نمیده ولی میگفت به خاطر پول بنزین کولر نمیزنم....ما زیر گرما میسوختیم حاضر نبود برامون با پول خودمون سایه بون بخره....از همه راننده ها هم بیشتر پول میگرفت .... حاضر بود خودش از گرما بمیره ولی برامون کولرو نزنه!!!!!

اون زمانا که آماره منو درآورده بود فهمیده بود بابا بزرگم باغ انگور داره منو روانی کرد انقدر میگفت برام انگور بیار اونوقت خودش حاضر نبود هزار تومن از پولش کم کنه!!!!!!البته آخرش براش بردم ....

دو دقیقه هم دیر میرسیدیم کلی غر میزد و منت میذاشت سرمون!!!!!!!

البته بازم خدا خیرش بده مارو میبرد و میاورد چون اگه نبود بیشتر اذیت میشدیم....البته چون میدونست بهش محتاجیم هر وقت اعتراضی میکردیم میگفت نیاید دیگه:((((

ولی دیگه از این سرویس خسته شدم...ماماهامونم خیلی در مورد بقیه ی همکارا حرف میزنن...منم داشتم دیگه درگیر حرفاشون میشدم .....

الآن یه اتفاق خوب افتاده یکی از مسافرای آقای ب انتقالی گرفته و یه جای خالی دارن:)))))البته همه برا رسیدنش دارن باهام میجنگن....ولی من زنگ زدم به آقای جیم  که ایشون با راننده صحبت کنن تا منو به جای اون خانم ببرن و آقای ب و بقیه مسافرا هم با روی باز پذیرفتن....خدایا شکرت....

آقای جیم از شخصیتای مورد احترام منه ...مسئول امور اداری شبکه است ...

بعد ها آقای ب هم اخلاقشو عوض کرد ...اونم خسیس شد و ما اگر روزی نمیرفتیم ولی عین سرویس باید پولشو میدادیم ...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

خانم دکتر

از اینکه همه بهم میگن خانم دکتر خسته شدم ....احساس میکنم همه هویتمو از دست دادم و تمام شخصیتم به دکتر بودنمه....

دوست دارم با اسم فامیلیم صدام بزنن...ولی میترسم بهشون بگم چون همه جنبه صمیمی شدنو ندارن....

چرا آدما اینجورین...اولش بهت اعتنا نمیکنن ولی وقتی میفهمن دکتری رفتارشون عوض میشه ....

برا همین وقتی میخوام شخصیت یکی رو بفهمم به رفتارش با بقیه آدما توجه میکنم نه رفتارش با خودم:))

البته به همه هم بگم بهم نگو دکنر احساس صمیمیت بیش از حد میکنه اونم خوب نیست ...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

خدایا دلم گرفته:(

خیلی احساس تنهایی میکنم !!!!!

 

بالا دستیا که میگن خوب ساده لوحه بذار همه کارا رو بکنه....برا آسایشمم هیچ کاری نمیکنن....

بیمارا هم که فقط به فکر خودشونم ...تا کارشون انجام بشه ...حاضر نیستن اجازه بدن من دودقیقه استراحت کنم ... بهشون بر میخوره استراحت کنم...یاد حرف یکی از پزشکا میفتم که گفت در حد ظرفیت شبکه بهداشت کار کن...

بهشون گفتم برام منشی بگیرن ولی با هزار بهونه اینکارو نکردن ....خستم کردن دیگه ...حالا که من ازشون خوابگاه نگرفتم باید حداقل رفت و آمدمو تسهیل میکردن ولی انگار نه انگار ....

واقعا خدایا میبخشیشون؟؟؟؟

از نظر اعصاب و روانم حسابی بهم ریختم دیگه ...باید مدام با مریضا دعواکنم یه چیزو هزار بار میپرسن .....من که ازشون نمیگذرم ..هرچه قدرم فقیر و ناچار باشن حق من نیست اینطوری باهام رفتار کنن....اونقدر که اعصابمو بابت این کار دارم از دست میدم از نظر جسمی بابت دندون کشیدن و ترمیمی اذیت نمیشم....

مامانم میگه با مریضا مهربون باش اونا احتیاج دارن یکی نازشونو بکشه ولی واقعا نمیشه ....انقدر سرم شلوغه و اذیتم میکنن که دیگه انرژی برا مهربونی برام نمیمونه!!!!!!

خدایا دلمم نمیاد برم جامو عوض کنم چون دیگه با محیط اخت شدم بعدشم اگه من برم مردم چکار کنن خیلی به دندونپزشک نیاز دارن... از نظر رفت وآمدم میدونم اگه تو بخوای داخل شهرم ممکنه تصادف کنم بمیرم.... 

فقط کمکم کن بتونم یه منشی خوب برا خودم بگیرم  ....خودم پولشو میدم... کمکم کن باهام موافقت کنن....

 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

هدف ساخت بیمارستان درمان مجانی بیماران بی بضاعت روستا بود... در مورد بیماران ماماها و پزشکا نمیدونم....

ولی در مورد دندانپزشکی به نظر من ضعفایی داشت که امیدوارم سال بعد تکرار نشه...

مثلا اینکه این مرکز در فرهاد آباد برپا شد که در 10 کیلومتری نیلرام بود و مردم راحت میتونستن بیان مرکز و با هزار تومن دندونشونو بکشن...

خیلی از مردم وضع مالیشون خوب بود ولی اومده بودن... باید غربالگری قوی انجام میشد ...و برای روستاهای محروم انجام میشد ....اگه هم نمیشد به خاطر دوری بیمارستانو جاهای دور برد باید روزانه مردمو در تعداد مشخص از روستاها با مینی بوس میاوردن.....

کلا افراد بدون برگه ارجاع ها هم پذیرش شدن....

با دندونپزشکا بدون خبر دادن به ما هماهنگی شده بود که بیان! برا همین بیت المال میرفت پای ماموریتای مختلف و و خبری از کسی نبود!!!!!!!

یونیتای استفاده شده خیلی بد بودن هر روز کمر درد می گرفتیم چون یونیتا خم نمیشدن!!!!!!

نیروهایی که اومده بودن روحیه جهادی نداشتن کلا خیلی خانم خانما و آقا زاده بودن!!!! در حالی که ما از طرف دانشگاه تهران می رفتیم اردو جهادی هممون هر کاری انجام میدادیم از دادن وسیله به هم تا شستن وسایل و حتی تمیز کردن کلینیک ....

روال کارم تو اردو جهادی اینطور بود ...روزانه به یک روستا خدمات ارائه میدادیم بیرون یه نفر همه رو معاینه میکرد اینجوری همهمه کمتر میشد و و اسمارو مینوشت ...بعدشم دونه دونه صدا میزدن....حتی کارای ترمیمی هم انجام میدادیم ...

پس لازم بود روزانه حداقل دو دندانپزشک ثابت وبا روحیه جهادی میبودن. تا یکی معاینه کنه و یکی امور داخلو منظم کنه.....

و روزانه یک یا دوتا هم دندونپزشک منظم باید میومدن یکیشون کارای ترمیمی و یکیشونم در کشیدن به دوتای دیگه کمک میکردن و کلا کارا چرخشی عوض میشد...

حتما لازم بود یکی از بهداشتکارا مسئول دادن وسایل میشد..... 

مسئول صدا زدن وسایل و شستن باید دوتا خدمه میبودن.... 

دوتا بهداشتکار مسئول فلوراید و فیشور سیلانت...

 یک بهداشتکارم مسئول نوشتن اسما...بهداشتکارا هم چرخشی باید با هم عوض میشدن......

البته کدوم بهداشتکاری اینکارو میکرد؟؟؟؟؟؟؟و کی به حرف من گوش میکرد؟؟؟؟کدوم دندونپزشکی منظم میومد؟؟؟؟اصن کسی از من نظر خواسته؟؟؟؟؟

 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

روز دومم مثل روز اول شروع شلوغی داشت ولی چون هنوز بهمون خدمه نداده بودن مجبور شدیم منو خانم عین دوباره خودمون وسایلو بشوریم دیگه تا کار اتوکلاوا تموم شد مریض نگرفتیم....

 

البته خدارو شکر خانم ی برامون خدمه آورد....

موقع شروع یه دندونپزشک از تامین اجتماعی آورده بودن که فکر کرده بود اومده لس آنجلس کیفشو داده خانم عین براش آویزون کنه....همشم غر میزد چرا انقد نامنظمه ...چرا وسایل کمه....یکی نبود بهش بگه تو خودت آخر بی نظمی سه روز براش ماموریت زده بودن یه روزشو اومد....کلا ایرانیا همینجورین فقط منتقدای خوبین وقتی بهشون بگن برا حل مشکل یه نظر بده سکوت میکنن....

بعدش خانم دکتر بعدی اومد که قرار بود خودش تنها بیاد ولی همسرشم آورده بود....بعدشم یه دندونپزشک از شهر ما اومد ...بعدش دوتا دندونپزشک دیگه اومدن که وقتی دیدن تعداد دندونپزشکا زیادن رفتن....

درواقع چهارتا دندونپزشک بدون هماهنگی با ما تشریف آورده بودن.....

اونروزم گذشت موقع رفتن دکتر غرغرو بهم گفت خدا بهت صبر بده!!!!!

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

شروع روز سخت بود برخلاف روز دوم تا 10 ونیم فقط خودم تنها بودم بعدش دوتا دندونپزشک اومدن...

 

مریضه اومده بهش میگم دارو چی میخوری گفت کاربامازپین..گفتم ما نمیکشیم(آخه تو اون شلوغی اگه تشنج میکرد چی میکردیم !!!!روز دومم یکی اینجوری تشنج کرد شانس آوردیم مدتش کمتر از 30 ثانیه بود...)

گفت:سه روزه دارم میام     گفتم: چون سه روزه داری میای باید خودکشی کنی     میگه: آره!!!!!!!! 

صبح که اومدم مستند سازم اومد از در پشتی اومده با اخم به من نیگا کرد و رفت...مردم حالشون خوب نیستا...فکر کنم از من خوشش نیومد... رفته بود گفته بود در دندونپزشکی شلوغ بوده نتونستم برم داخل فیلم بگیرم.... دروغگوها.....

آخر وقتم رفتم دست خدمونو گذاشتم تو دست خانم ی تا حق الزحمشو بده....

ساعت 12 اینا بود که مردم با هجوم درو باز کردن و بیست تا ریختن تو ...منم به سربازای دم در عصبانی شدم آخه شمام مردید نتونستید جلوشونو بگیرید!!!!!!!!

مام تصمیم گرفتیم دیگه تعطیلش کنیم و برای چنین آدمای بی فرهنگی کار نکنیم!!!!!!!!!

آخر وقت باقی وسایلو داشتم میشستم که دکتر نون پزشک فرهاد آباد بهم گفت خانم دکتر شما چرا؟؟؟؟؟/اینکارا رو نکنید ....ولی به نظر من این کارا از شخصیت من به عنوان دندونپزشک کم نمیکنه ...بهش گفتم دکتر اینا مثل جهازم میمونه باید با احتیاط شسته بشن:)))))))) 

روز بعدم که میخواستیم وسایلو ببریم مزدا اومد وسایلو برد منم انقد دیگه ساده و خاکی بودم رفتم جلوی مزدا نشستم...دکتر نون داشت از تعجب شاخ در میاورد ...خانم عین حاضر نشد سوار بشه دکتر نونم بهش گفت آفرین ...دوره زمونه عوض شده دیگه کسی دختر خاکی و کم توقع رو تشویق نمیکنه.... منم مجبور شدم پیاده شم دیگه و با خانم عین با هم با تاکسی بریم!!!!!!

بلاخره اختتامیه بیمارستان صحرایی برا دندونپزشکی اینگونه بود.... خوبیش این بود با خانم دکتر واو آشنا شدم و فهمیدم تا الآن یه سری بازآموزی ارائه شده که اصن به من نگفته بودن... یعنی نظام پزشکی به من نگفته بود توی سامانه نظام پزشکی باید عضو بشم تا در جریان قرار بگیرم!!!!!!!!! آخرش خانم دکترم بهم گفتن خدا صبرت بده....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

غیبت

توی نیلرام آدما خیلی پشت سر هم حرف میزنن یه بار خانم ی پشت سر خانم نون که هردوشون ماما بودن برام حرف زد منم کلا انقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم که از خانم نون میترسیدم....

ولی به مرور زمان دیدم انقدم بد نبود حداقل اگه ازت بدی نبینه یا جلوی  روی آدما خوبه....تازه خیلیم به مردم فقیر نیلرام کمک مالی و غذایی... میکنه. دوباره تصمیم گرفتم باهاش خوب باشم....

البته دیدم خانم نونم تا جایی که دلش خواست پشت سر خانم ی حرف زد...بلاخره نمتونم بفهمم حق با کدومشونه در جایگاهی هم نیستم که بخوام تشخیص بدم ...پس با هردوشون خوبم ...

قانون یه گوش در و یه گوش دروازه!!!!!

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

سواری

اولین روزی که قرار بود تنها برم نیلرام خوشحال بودم سرویس داشتم....ولی بین راه ماشین خراب شد و قرار شد دونفر با سواری برن نیلرام و قطعا یکیشون من بودم دیگه چون تازه وارد بودم...

 

سوار که شدیم عقب نشستیم خانم ماما جیمم باهام بود که لب پنجره نشست و منم وسط بودم کلا هیچکی به فکرم نبود آدما هم هیچوقت حاضر نمیشن برا تازه وارد فداکاری کنن...

 فقط دعا میکردم که مسافر بعدی خانم باشه ...از اونجایی که خدا تصمیم گرفته بود حسابی منو با حال و هوا آشنا کنه مسافر بعدی مرد بود....

خانم جیمم خوابش برد منم توراه یواشکی اشکامو پاک میکردم هیچی برام سخت تر از این مساله نبود....

الآن دیگه حسابی راه افتادم چند روز پیشا که برا اردو جهادی رفتم دیواندره کردستان ...با سواری رفتم نیلرام بعد کرمانشاه بعد سنندج بعد دیواندره از اونجام اومدن سراغم رفتم شریف آباد....البته سواری های ترمینال بودن ....

وخدا حافظ و ناظر است....

  • دکتر محیصا