وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

سلام به شما

حتما توی این پست دوتا کتاب و چند تا مستند معرفی می کنم.

از آنجایی که همسرم به مستند علاقه دارند مستند زیاد می بینیم اولین مستندی هم که به شدت ما رو جذب کرد مستند های آقای محمد کارت بود همشون خوب بودن اگر میبینید سریال یاغی یا فیلم شنای پروانه انقدر جذاب بودن برای این بود یک مستند ساز سال ها دیده بود و باهاشون زندگی کرده بود و تونسته بود روایت زندگی آدما رو ملموس نشون بده ... خلاصه جدیدا مستند آلبرتا رو دیدم که 3 تا اپیزود داشت و در مورد نشت نشا یا به عبارتی فرار مغزها بود. اونم جالب بود پشت بندش یک مستند مرتبط هم تلویزیون پخش کرد که اسمشو یادم نیست ولی توی یکی از قسمت ها یک مورد فرار مغزهای معکوس نشون داده بود .... فردی ایرانی سال ها آمریکا بود، درس خونده بود ، شغل داشت و درآمد عالی و خلاصه هرآنچه که خوبان می خواستند رو ایشون یکجا داشت... اما وقتی به اینجا رسیده بود و دیده بود دیگه قله ای برای فتح نیست و با خودش گفته بود خب که چی؟؟؟ بعدم تصمیم گرفته بود یک کاری انجام بده خلاف جهت رودخونه ی دنیوی ما و قطعا در جهت رودخونه ی اصلی کائنات که اثرش ملموس و مفید برای وطنش باشه و باعث پیشرفت کشور بشه یه کاری که بقا داشته باشه خلاصه تصمیم به مهاجرت به ایران می گیره و در اینجا با وجود نظام اداری سخت و نبود دیسیپلین خارجیا که هرچیزیشون حداقل در ادارات سرجاشه، شغل جدیدی رو شروع می کنه و از اونجایی که خب هدف خیلی خاص و والا بوده به نتیجه هم رسیده بود .... از اونجایی که مولا علی (ع) فرمودند: سرزمین‌ها با وطن‌دوستی، آباد شده‌اند ... ان شا الله اینجور آدما بیشتر بشن تا ایران جانمون همیشه آباد باشه ...

راستش بعد دادن این همه امتحان در تمام سالای تحصیلم و حالا رسیدن به آخرش دقیقا نقطه ای که میخواستم یعنی معلمی، همش با خودم میگم که چی؟   البته معلمی واقعا موثرترین و خفن ترین شغل دنیاست البته از نظر من حتی جذاب تر از طبابت هست ... اما اصلا راضی نیستم شاید بازم به خاطر سیستم شلوغ دانشگاه باشه و داشتن زیاد دانشجو که وقت نمی کنم به همه اونجور که باید درس بدم  ... هنوز از شرایط کار و درواقع از خودم راضی نیستم باید یک مهاجرت به درون انجام بدم .... علت دیگرش هم بی انگیزگی خیلی از دانشجوهاست البته حق میدم شرایطشون سخته اما بعضا مستمع های خوبی نیستن که جناب معلم رو سر ذوق بیارن... از طرف دیگه این مطب نزدنم هم مزید بر علت شده که نتونم اون کاری رو که دوست دارم برا مردم انجام بدم ... خلاصه که فعلا رضایت کافی نداریم .... 

 

مستند بعدی که ترغیب شدم ببینمش  گاهی اتفاق می افتد بود، که درمورد زندگی افراد ترنس هست و اونم برام جالب بود با توجه به موضوع مازیار لرستانی و دیدن این مستند فهمیدم مازیار لرستانی بسیار انسان شجاعی بوده که با وجود همه ی تبعاتی که این کار براش داشته و سختی های قضاوت و شنیدن حرف های نامربوط کاری رو انجام داده که درست ترین بوده... توی مستند می فهمید بزرگترین سختی ترنس ها تنهاییه ... هم قبل جراحیشون و هم بعدش ... به این فکر می کنم این سالها مازیار چقدر سختی کشیده و تنهایی برده و حالا چقدر همه چی براش ممکنه سخت تر بشه اما این از اون کارای بقا دار عالمه که یک سلبریتی موقر راه رو برای پذیرش آدمایی که این مشکل رو داشتن اندازه ی سهم خودش هموار کرد.

 

دوتا کتاب خوب هم هستن که باید معرفی کنم اول کتاب ماء معین اثر آقای هاشمی نژاد که البته نسبتی با من ندارن و چهل روایت در مورد صاحب زمان (ع) بیان می کنند و دوم کتاب دکل اثر آقای ولی ابرقویی که در مورد گام دوم انقلاب هست با بک قلم داستانی که بحث عمیق سیاسیش رو روان و جذاب تر می کند. 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

ترم ها

خب یک ترم و کمی بیشتر هم از دوره ی معلمی من گذشت. جالب بود برام پر بود از سختی و شیرینی های عجیب و تازه ... یه خلایی هنوز در وجودم هست که خیلی عجیبه برام من آرزوی این روزا رو داشتم که درس بدم اما الآن به شدت دوست دارم برگردم عقب و شاگرد استادای اصفهانم باشم و تلاش کنم و بیشتر یاد بگیرم و درس بخونم و تشویق بشم و هی یاد بگیرم و یاد بگیرم و یاد بگیرم اما انگار اگر اون فشار و خوف و رجای استاد نباشه تمایلی به خوندن مطالب جدید ندارم ... ای بابا بعد این همه سال درس خوندن تازه فهمیدم چقدر جهل دارم ... بزرگترین جهلمم اینه که تشویق و آفرین باریکلای بقیه خیلی برام مهم بوده ... بگذریم... 

نیمسال اول ۷ گروه دانشجو داشتم که در گروه های پریو ۱ و ۲ و ۵ بودن خیلی تلاش کردم هرچی می دونم یادشون بدم ولی گاهی به شدت خسته می شدم چون دو شیفت پشت سر هم حرفای تکراری می زدم و هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست یک دانشجو یهو یک سوال بپرسه و مجبور بشی مطالب متفاوت تریو بگی که از قبل آماده نکردی یک هیجان و تفریح خاصی ایجاد میکنه ... 

یک گروه داشتم به شدت از نظر من تنبل بودن و هر بار هی بهشون غر می زدم ولی نمی دونم چرا اخر ترم تک تکشون بهم گفتن خیلی مهربونید... :))) خدا رو شکر در حد پاس شدن یه چیزایی یاد گرفتن اما پوست کله ی منو کندن تا یاد گرفتن ...

یکی از دانشجوهام که پسر بود برگشت به سال پایینیش گفت داییی منم مونده بودم دایی و خواهر زاده هردو دانشجو بودن :)) و کلی باهاشون حال کردم انقدر اثر سینرژیسم روی هم داشتن 

پی نوشت: الان چندین ساله با اسم مستعار مینوشتم چون می ترسیدم کسایی که دوست ندارم مطالبمو نخونن ولی وقتی برام نظر گذاشتن حس می کنم هیچ جا آدم امنیت روانی نداره ...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

ارفاق

خواستم با یک سیستم ارفاقی دانشجوها رو غافلگیر کنم که خودم غافلگیر شدم. دوهفته پیش یک کوییز گرفتم ولی صحیحش نکردم، بعد دو هفته  به بچه ها برگه های کوییز قبلیشونو دادم و بهشون گفتم اگر جایی رو اشتباه نوشتن اصلاحش کنن ... انتظار داشتم بعد از دوهفته از امتحان فهمیده باشن اشتباهاتشون چیه یکی دو نفرشون درست کردن بقیه نگام میکردن بدتر اونی بود که دوتا از سوالای درستش رو هم اشتباه کرد😢

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

معلم گول زنون

من تا جایی که بتونم مچ دانشجوهامو نمیگیرم ولی بعضیا خیلی تابلو هستن به دانشجوی پریو۵ ام گفتم پرونده بیمارت ناقصه برودرستش کن وقتی رفتم خواستم اعدادی که نوشته رو چک کنم گفتم پروبت کو دیدم اصلا پروب(وسیله سنجش) رو نداره و همه ی اعداد رو از خودش نوشته حداقل پروب میاوردی که من فکر کنم یه چیزی اندازه زدی خلاصه دیگه عصبانی شدم و گفتم پرونده ی ناقص قبول نمیکنم و بشین از اول چک کن....😤😤😤😤😤😤😤

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

زندگی

اگر شما که دارید این متن رو میخونید، دخترید؛ بدانید و آگاه باشید اگر عاشق کسی هستید و مدام به او توجه میکنید و دورش میگردید و اونم فقط باهاتون صمیمیه ولی برای ازدواج پیشقدم نمیشه خواهش میکنم وقت ارزشمندتونو تلف نکنید اصلا تلف نکنید چون طرفتون قصد ازدواج نداره و فقط داره از توجه شما به خودش اعتماد به نفس میگیره ... و پشت سرتونم بهت میخنده... اینو خودمم تا حالا نمیدونستم تا الان که همسرم یک همکلاسی دارن که خیلی درسش خوبه و مجردم هست و از قضا یکی از همکلاسی های خانم هم که دختره و بسیار با شخصیت و مودبه، سعی در ارتباط برقرار کردن با ایشون داره... کل پیامای دختر رو که برای دوستاش تعریف میکنه و چندوقت پیش یه چیزی گفته بود که دوست داشتم کله شو بکنم گفته بود این دختره اومده جلوم ماسکشو دراورده که ببینمش منم خوشم نیومده .... اییییییییییی تفو بر این چرخ گردون تفو.... تازه به همسرم گفته به خانمت بگو بین دانشجوهاش یا همکاراش یه دختر خوب برام گیر بیاره ... منم گفتم به خاطر اینکه پشت سر همکلاسیتون حرف زده عمرا کسی رو معرفی کنم ... بهشم بگو تو برو آدم همی باش ... 

اگر هم پسرید و دارید این پست رو میخونید باید بگم یک کم جنبه داشته باشید اگر یک دختری بهتون توجه میکنه و قطعا میفهمید قصدش ازدواجه و شما تمایلی ندارید نه بازیش بدید نه پشت سرش حرف بزنید ... غیرت داشته باشید 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

فلک

این هفته کلا ساکن شهر محل طرحم شدم و از اونجایی که هنوز بهم خوابگاهی ندادن توی هتلم نمیدونم کی قراره من از دست هتل و خوابگاه راحت بشم ... 😢 اینجا هم به شدت سرما خوردم ولی دلم نمیومد مرخصی بگیرم رفتم سر کار باوجودی که دیشب از سر درد تا صبح نخوابیده بودم ... روتیشن اول بچه های خوبی بودن به شدت منضبط و درسخون ولی روتیشن دوم به شدت بچه ها درس نخون یعنی بینشون هستا ولی در حد دوسه تا بقیه فقط میان نگام میکنن ... چندتا دانشجوی پریو ۵ هم دارم که چون فکر میکنن پریوی آخرشونه دیگه استادن ولی نه تشخیص بلدن و نه جرمگیری درست حسابی 🤨🤨🤨🤨🤨یکیشون اومد گفت میشه پرونده مو بدم پریو دویی ها پر کنن من یه مریض دیگه هم دارم گفتم نه خودت هنوز بلد نیستی چارت ها رو کامل کنی خودت انجام بده خلاصه اون روز سه تا مریض رو گفته بود بیان و هرسه تا هم ناقص کار کرد خیلی اذیتم میکنه خیلییییییییی😭 خلاصه اینکه امروز خیلی خسته بودم بدتر اینکه همکارمم نیومده بود خودم تنها باید manage شون میکردم ... 😢 خلاصه با اون مریضی کلا یک ربع هم نتونستم بشینم ... و حرصمم گرفته بود من با مریضی اومدم ولی اینا چیزایی که هزار بار گفتمو باز تو چشمم زل میزنن میگن نمیدونیم .... 😐😐😐😐🤨🤨🤨🤨 الان معلمایی که دانش اموزاشون فلک میکردن درک میکنم 😛😛😛😛😛

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

کجا بودمی؟

چقدر دلم برا نوشتن تنگ شده و چقدر حرف دارم .... چقدر انتقاد دارم از مادر شوهر و همکار و فامیل و خودم و دنیا ....:(   و چقدر راضیم از خدااااا:))))

 

عاقا ما به سختی در دوره ی متاهلی امتحان بورد رو دادیم و چقدر افتضاح درس خوندم ولی خدا رو شکر خوب دادم امتحان رو و خدا رو شکر تر که جایی برای طرح قبول شدم که من و همسر اونجا ساکنیمممم .... خوشحال و خندان و راضی، بهمن ماه برای شروع طرح رفتم دانشگاه ولی با یکی از ناجوانمردانه ترین رفتارا روبرو شدم یه چیزی که باعث شد انقدر افسرده بشم که ماه هاست نتونستم راجع بهش درد و دل کنم ....

 

رفتیم دانشگاه که از قضا یکی از شهرای بزرگ هم بود و بهم گفتن درسته شما و دو نفر دیگه اینجا قبول شدین ولی ما به شما نیاز نداریم ولی اون دونفر شروع به کار کردن... همینقدر وقیح و بی منطق ... خب معیارتون چی بوده برای انتخاب اون دو نفر؟ رزیدنت اینجا بودن ... و در حالی که به من میگفتن من رو نمیخوان خیلی مخفیانه برای گرفتن یک نیروی دیگه که امتیاز کافی نگرفته بود ولی پارتی داشت نامه ی اعلام نیاز زده بودن ... خلاصه این شد که من فروردین رفتم سر خونه زندگیم ولی طرحمو شروع نکردم همین جور مونده بودم شاید فرجی بشه که با پیگیریای همسرم خدا رو شکر اول مهر با تمام شدن طرح یکی از نیروها تونستم طرحمو شروع کنم ... و طرح آموزشیم که کلی هم جذاب و با حضور دانشجوهای خوب و شیطون هست شروع شده... 

روزی دو ساعت تو راهم که به محل کارم برسم یک روزم آف بود که با اعتراض همکاران به شدت دلسوزم الان از همشون یک شیفت بیشتر دارم و تعداد پرزنت هام هم بیشتر است ... اما مهم نیست این نیز بگذرد ... 

 

خیلی دوست دارم هرچی بلدم به دانشجو ها یاد بدم اما بعضیاشون اصلا تلاش من رو که ساعت ها تو راهم که بهشون درس بدم رو قدر نمی دونن و مطالبی رو که بیش از ده بار گفتم رو وقتی برای بار یازدهم میگم تو چشمام زل میزنن و میگن نمیدونم crying دو جلسه ی اول مربوط به بخش عملی پریو با من بود و برای بچه ها یکسری اسلاید با ویسم که نزدیک 2 تا 3 ساعت حرف زده بودم و نکته گفته بودم رو آپلود کردم وسطش یک سوال پرسیدم و خواستم جوابشو بهم ایمیل کنن تعدادی جواب رو ایمیل کردند در حد نوشتن دو تا عدد  ولی یکیشون امروز برام ایمیلی فرستاد که هم سر ذوق اومدم دوباره بنویسم و هم خستگی این 9 ماه از تنم بیرون اومد.....

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

همزاد

گاهی فقط اشک ریختن برای همزادپنداریه با تمام زن ها و مادرایی که سختی های مشابه تو دارن اشک به جای مادر، خواهر، خاله، مادربزرگ، دختر خاله، عمه، زن برادر، دختر عمه و دوست به جای تمام زنهایی که از نزدیک شاهد غم هاشون بودی یا برات درد و دل کردن. چقدر همه ی سختی های ما زن ها شبیه همه ... 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

سروش صحت

تازه بعد از مدتها دارم سریال لیسانسه ها رو میبینم اونموقع خوابگاه بودم نمیدیدم یکی دو قسمتشم خونه ی دوستم دیدم گفتم چقدر بی مزه ان ... ولی الان واقعا برام فرق داره نمیدونم شاید چون از اول فیلم در جریان فیلم نبودم اونموقع درکش نکردم ولی الان فکر میکنم سروش صحت بهترین فیلم طنز ایران رو ساخته با کلی نقدهای اساسی  در قالب طنز، فعلا قسمت ۱۵ هستم ... بعضی از نقد هاش در عین طنز بودن واقعا جای گریه داره ... مثلا وقتی مسعود دنبال کار میگرده و میبینه در دکه روزنامه فروشی یه عالمه جوون دارن زنگ میزنن به شرکت های مختلف ... یا وقتی پدر مازیار که معتاد بود به بچه اش گفت زخم رو صورتت از قبل بوده یا الان ایجاد شده یعنی در این حد به بچه اش بی توجه بود ... به افتخار سروش صحت 👏👏👏👏

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

نامیرا

بعد از مدت ها یک کتاب خوب خوندم. همسرم گفت اینو بخون جالبه در مورد ادمایی هستن که در رفتن پیش امام حسین مردد بودن، همین جمله انگیزه ای شد برای خوندن کتابی که میتونم بگم یکی از بهترین کتابایی هست که خوندم با قلم زیبای نویسنده آقای کرمیار، در تمام مدت خوندن کتاب نامیرا با اشخاص کتاب همراه بودم و تمام فکر و ذهنم درگیر تصمیم نهایی این افراد بود. فکر میکنم بهترین نامی که می شد برای این کتاب پیدا کرد همین نامیرا است ... تمام اشخاص اون زمان تا ابد زنده اند ....

و چند روز پیش یک فیلم ترکی دیدم که اونم واقعا جالب بود به اسم قهرمان ... و وجه مشترک این فیلم و این کتاب در واقعی بودن داستان هر دوست ... توصیه میکنم این فیلم رو هم ببینید در مورد مرد و زنی هست که هردو عاشق یک اسب هستن و این تازه اول ماجرای زندگی پر از فراز و نشیبشونه  ...:)

  • دکتر محیصا