وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

یا قاضی الحاجات

13 آذر ماه از پایان نامم دفاع کردم  وقتی از تهران برگشتم خونه تصمیم گرفتم استراحت کنم وفعلا طرحمو شروع نکنم ....

ولی دیری نگذشت که از استراحت زیادی خسته شدم و رفتم دانشگاه علوم پزشکی ....

اول ازشون خواستم منو نزدیک  بندازن همین که اینو گفتم رئیس که آقای ک بودن فرمودن ما اسمارو اینترنتی مینویسیم و الآن اینترنت  بسته اس مگر اینکه رئیس دانشگاه اسمارو وارد کنه....میدونید که قفلش دسته رئیس بزرگه اس!!!!!

البته این وسط یه نکته بگم رتبه کنکور من زیر دویست بود و به راحتی میتونستم دندانپزشکی قبول بشم حالا اگر تهران نمیشد شاهد یا اصفهان حتما قبول میشدم اما متاسفانه توی انتخاب رشته گزینه تعهد استانی رو زدم و فکر میکردم این برای بچه های استانای محرومه که دانشگاه های بزرگ بهشون سهمیه دادن....

موقع ثبت نام یه برگه گذاشتن جلوم که باید بعد از فارغ التحصیلیت دراستانت خدمت کنی.....حالا نمیدونم چه خیری توی این گزینه بود فقط میدونم به خاطرش نتونستم امتحان رزیدنتیمو خوب بدم چون جز قوانین این بود همه میتونن بعد از امتحان ولی سهمیه بومی ها باید بعد از فارغ التحصیلی طرحو شروع کنن و این خودش باعث شد نتونم خوب درس بخونم با وجودی که straight  بودم:(((

منم کم نیاوردمو گفتم باشه میرم پیش رئیس اونم شروع کرد به توهینو که اصن تو حق نداری انتخاب کنی هرچی ما بگیم همونه و بعدشم فرمودن تو اصن دندون قبول نمیشدی چون سهمیه بومی زدی قبول شدی ...منم با کلی غصه فقط گفتم مگر شما سازمان سنجشید نظر میدید اونم گفت جلوی بابا مامانت میگم سهمیه باعث شده رتبت 200 برابر بهتر بشه و قبول بشی وگرنه قبول نمیشدی....

فقط میدونم اونروز همشو گریه کردم و تصمیم گرفتم طرح نرم....

پی نوشت: بعد از پایان طرحم،

حالا حکمت طرح رو میفهمم اگه طرحم نبود، اگر فکر مشغولی های کاریم نبود، اگر عشق در طرحم نبود سختی ها و مشکلات سال 92 از پا درمیاوردم .... توی طرحم یاد گرفتم چطور باید کارمو تنهایی مدیریت کنم، یاد گرفتم از حداکثر توانم برای خدمت استفاده کنم.... وقتی هم خسته میشدم فقط یکی بود که آغوششو روی سجاده ام برام باز کرده بود....اگرطرح نبود، میرفتم سراغ تخصص، مطب و دانشگاه و هیچ وقت فرصتی برای طبیب بودن پیدا نمیکردم .... هیچوقت لذت شاد کردن اون آدمای مظلوم طرحمو پیدا نمیکردم ... هیچوقت صبور بودنو یاد نمیگرفتم ... هیچوقت درد مردم درد کشیده رو نمیفهمیدم (حتی الآن هم نمیتونم فراموششون کنم و دلم براشون پر میکشه)  .... هیچوقت انقدر عشق برام ملموس نمیشد .... هیچوقت انقدر مقدس بودن اشک و رنج رو نمیفهمیدم .... اگر میرفتم سراغ تخصص باز هم از پدر و مادرم دور میشدم و باز هم تنهاشون میذاشتم و طعم خدمت بهشونو درک نمیکردم و لذت دیدن لبخند روی لباشونو نمیفهمیدم ....و هیچوقت انقدر عاشق خالقم نمیشدم 

  • ۹۲/۰۶/۱۵
  • دکتر محیصا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی