اولش با یک ریتم کند که گویا روزمره ها و سنت ها رو نشون میده شروع شد ... کم کم خود واقعی آدمایی رو نشون داد که کمتر توی تلویزیون جا داشتن ... خود واقعی آدمایی که همیشه کنارمونن ... آدمایی که قضاوت می کنن... دو به هم زنی می کنن ... فقط منافع خودشونو میبینن ... پارتی بازی براشون یک امر عادی و روتینه (چه بسا برای اینکه پارتیشون بگیره نذری هم بکنن و از خدا کمک بگیرن) ...
و حالا اگر اون پارتیشون اهل پارتی بازی نباشه .... دریایی از تهمت و بداخلاقی ها نصیبش میشه یا باید شغلشو کنار بذاره یا اقوامشو یا بمیره ...و اگر این انسان های خوب شغلشونو کنار بذارن معلومه پست ها نصیب چه کسایی میشه!!! مثل تنازع برای بقاست کسانی که به اصطلاح رایج و مردم پسندانه کار راه اندازهستن و روی مردمو زمین نمیندازن!!!! همیشه هستن و بالاتر هم میرن
این حکایت تلخ مردم ماست ... مردمی که همیشه از بند پ بد میگن اما ازش مثل یک امر روتین استفاده می کنن ... خیلی ها هم ممکنه در حالت عادی بهش نیاز نداشته باشن و لیاقت کارشونو داشته باشن اما از ترس اینکه نکنه جاشون توسط یک بند پ دار اشغال بشه متوسل به همین ریسمان بشن ... تلخه تلخ تلخ 
البته آخر فیلم همه متنبه شدن و به خیر و خوشی گذشت به قیمت سکته کردن فامیل درستکار!!!!!
البته در واقعیت با وجود سکته و مرگ هم این سبک و سیاق تغییری نمیکنه ....
با احترام تقدیم به عوامل سریال پایتخت

حالا چشمشون زدم
خدایا همینجوری خوب بمونن




اگر همکارام سهم ساداتشونو بهم میدادن الآن با ماشین خودم میگشتم 


به من که خیلی خوش گذشت ...
هیچی دیگه ما سکوت کردیم ....
بد نبود این آقای روحانی کمی هم در مورد نوع برخورد آموزش بدن ...کمی هم در مورد اصلاح معیاراشون و چگونگی شناخت و تحقیق توضیح بدن، کمی هم در مورد معنای واقعی اصالت صحبت کنن ...فقط تشکر کم لطفیه بزرگیه در حق رصد کنندگان
بخصوص این چند روز اخیر .... از اون طرفم همکارا بهم زنگ میزدن که به رییس مرکز بگیم دعوتت کنن ..حس بدی بود انگار خود رییس فراموش کردن و برای دلخوشی من همکارا میخواستن منتی سرم بذارن ...منم میگفتم نه نگید .... البته تاب نیاوردم و بی دعوت رفتم نیلرام ... قبلش به رییس شبکمون پیام دادم که هستید گفتن بله ... دو پیام هم به رییس مرکزمونم داده بودم که یکیشون دلیور نشد و رییسمونم جواب پیام دلیور شده رو هم ندادن .... امروز رفتم نیلرام ....هوا عالی و ابری بود ....اول رفتم شبکه پیش رییس شبکمون بعد شیرینی خریدم و رفتم مرکز ...اول رفتم اتاق مامان طاها همین که رسیدم کلی غافلگیر شدن و گفتن چقدر حلال زاده ای الآن ذکر خیرت بوده ...بعدهم تک تک اتاقا رو رفتم .... خدایا بعد مدت ها از ته دلم میخندیدم
....دوست نداشتم زمان بگذره همش میخواستم بیام که همکارا میگفتن بشین رییس پایش هستن و الآن میان ....موندم تا رییس اومدن البته با یک عدد قاب بزرگ کادو شده .... یعنی به تمام معنا سورپرایز شدم
رییسمون میگفتن سلیقه ی پنج دقیقه ای و عجله ای بوده... اما واقعا هم زیباست و هم آرامبخش ... چون متبرک است به سخن وحی