وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

همیشه هستی😍

بچه که بودم وقتی بابا و مامان کارای بزرگی بهم میسپردن حس خوبی داشتم... کارش سخت بود اما من به این عشق انجام می دادم که حتما روی من خیلی حساب کردن ... الان وقتی استادام کارای سخت رو بهم میدن بازم قلبا راضیم، حتما روی من یه جور دیگه حساب می کنن ... اما چرا توی زندگی وقتی با سختی های مختلف درگیر می شم ... وقتی دچار مشکلاتی میشم که فقط خدا ازشون خبر داره خوشحال نمیشم ... حالا یاد گرفتم به این فکر کنم که حتما خدا یه جور دیگه روت حساب کرده پس ناامیدش نکن ... فکر می کنم خدا خیلی رو مامانم حساب باز کرده ... چون سختی هایی که اون می کشه رو من یک روزم نمیتونم تحمل کنم.

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

فیلم های روبیکایی

در یک هفته ی پیش سه تا فیلم دیدم که جایزه های بزرگی گرفته بودن:

اول کتاب سبز green book، یک فیلم فوق العاده از  تبعیض نژادی و نژاد پرستی که ماشا الله تو ایرانم کم نیست، من خودم چون شهرای مختلف درس خوندم همیشه متوجه بودم آدمای جاهای دیگه از هر قشری مذهبی، روشنفکر و ... نسبت به قومیتم واکنش خوبی نداشتن ... این فیلم رو توصیه می کنم که جایزه ی اسکار هم گرفته ... 

دوم فیلم شکل آب the shape of water که بازم جایزه ی اسکار گرفته ولی میتونست قشنگ تر ساخته بشه. فیلمی که یک عشق رو نشون میده و پایان فیلم میخواست به عشق الهی برسه و عشق انسان به یک قدرت حامی و بزرگ و فراگیر که یه جورایی الهی بود رو نشون داد. ولی واقعیت اینه با مضامین جنسی اصلا این قسمت اخر فیلم شکل نگرفته بود، پایان فیلم یک شعر با مضمون خداوند خونده شد ولی اصلا به اون چیزی که تو فیلم نشون میداد نمیخورد ... 

سوم فیلم انگل parasite... یک فیلم از کره ی جنوبی که فوق العاده بود. پایان فیلم شوکه شده بودم ... و کاملا مات بودم که فیلم تموم شد ... یک فیلم قشنگ از اختلاف طبقاتی که متاسفانه تو ایرانم کم نیست ... این فیلمم جایزه های خوبی گرفته 

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

محرم

 

رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد

دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد

پس از بی‌مهری دریا، قسی‌القلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد

خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسی‌ها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظه‌های واپسین افتاد

شکستن با غلاف تیغ را سربسته می‌گویم
زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد

برای من نگه دار و بیاور زخم‌هایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد

نفهمیدند طه را... نفهمیند یاسین را
به چوب خیزران دندانه‌ای از حرف سین افتاد

سید حمید رضا برقعی

پی نوشت: همیشه دوست داشتم این شاعر رو از نزدیک ببینم، ولی موفق نشدم ... بهرحال شنیدن شعراشون با صدای خودشون بیشتر حس شعر رو منتقل میکنه ... انگار از زبان جانت حرف می زنه.

  • دکتر محیصا