وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

همسفر

پارسال میلاد امام رضا (ع) از آقا یک همسفر و همراه هم سطح خودم خواستم ... و امشب میلادشون عقد بین من و این همسفر خونده شد ...

همه چیز از ۱۷ آبان ماه ۱۳۹۸ سالروز ازدواج حضرت رسول (ص) و حضرت خدیجه (س) شروع شد و اولین دیدار به وساطت زنداییشون برامون شروع یک آشنایی پر از فراز و نشیب بود، روز اول فهمیدم روبروم یک مرد باجربزه نشسته و جذب این تکیه گاه شدم، وقتی اولین بار شمارشونو سیو کردم دیدم عکس پروفایلشون شهید هادی هستن برام باور کردنی نبود وقتی شنیدم در یک موسسه خیریه هم کار میکنن به نام همین شهید بزرگوار ... شهیدی که هردومون به شکل خاصی بهشون ارادت داشتیم ... روزای بعد یکسری نکات منفی رو فهمیدم که میشد رو نظرم اثر داشته باشه حتی خیلی از اطرافیان مخالف بودن ... ولی با وجود همه ی کشمکشای درونی با توکل به خداوند ۱۲ تیر ۱۳۹۹ بله رو گفتم و همون لحظه آروم شدم و الآن راضیم به رضای خداوند و شاکر به این حکمت که کسی برام انتخاب شد که کنارش خیلی آرامش دارم و ممنونم از امام رضا (ع) برای این هدیه... امیدوارم بتونیم در بندگی خداوند همراهان خوبی برای هم باشیم...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

خیلی از اتفاقات هستن که بارها برات اتفاق میوفته، انگار خداوند بهت فرصت میده که فرصتی که از دست دادی رو دوباره از یک راه دیگه جبران کنی، الان سال اخر تخصصم و به شدت درگیر کارهای جانبی غیر درس خوندن هستم:

پایان نامه: یک مطالعه ی حیوانی بر روی rat کار میکنم که خیلی سخت بود و هربار کلی دعا و ثنا داشتم که همه چی خوب پیش بره و حالا که لامام آماده شده هرهفته باید از پاتولوژیست وقت بگیرم که ببینشون واقعا در این زمان هنوز درگیر پایان نامه بودن خیلی سخته. باید از لامام با میکروسکوپ عکس می گرفتم که خوب بلد نبودم یکی از بچه های خوابگاه بهم گفت من یادت میدم قرار شد یادم بده که نیومد تازه اومد گفت: خودم یه سری لام دارم باید ببینم و اولویت با منه😕😐 عزیزم تو که اینجوری چرا قول کمک میدی

کیس بورد: وای این یکی که صبر ایوب میخواد، هرروز کلی به مریضم زنگ میزنم جواب نمیده بعد دو روز میگه ببخشید تلفنم سایلنت بود😢😢و هربار کلی اصرار و ضجه میزنم تا بیاد.

خوابگاه: بدتر از همه ی این مشکلات، زندگی تو خوابگاه با اوضاع کروناست پوست دستم کنده شد انقدر میشورم و هی باید لوسیون بزنم 😢 و البته قرار شد به هرکدوممون یک اتاق بدن(هنوز خیلیا نیومدن دانشگاه و جا هست) اما مشکل اونجاست که هم اتاقی من بیشتر دوست داشت تو اتاقش بمونه منم جابجا شدم یک هفته نشده بود گفتن دوباره باید جابجا بشی واقعا کلافه شدم ... حالا اومدم اتاق جدید وای چشمتون روز بد نبینه ناخن گرفته شده هم رو زمین دیدم ... اخه دختر خوب خرما میخوری هسته شو که نباید بندازی خلاصه کلی طول کشید اتاقو مرتب و تمیز کردم اونم با شرایط کرونا نمیشه جارو برقی برد منم با جارو نپتون اون همه آشغالو جمع کردم که بشه حداقل زمین نشست ... حالا چرا میگم فرصتا تکرار میشه؟

آهان چون الان دقیقا شبیه ۸ سال پیشه سال ۹۱ که داشتم پایان نامه عمومیمو آماده میکردم اونموقع هم رفتم خوابگاه موندگار شدم بازم من و دوستم سمیه رو بردن یک اتاق دیگه کل تابستون اونجا بودیم بعد کم کم سمیه رو یه چیزی نیش میزد که فهمیدیم اتاقش یک حشره عجیب داره ... مجبور شدیم کل اتاقو براشون تمیز کنیم و بگیم بیان سم پاشی کنن واقعا آدم همچین دخترایی میبینه هععععی... خلاصه اونم تموم شد ان شا الله اینم تموم میشه.

خدا رو شکر اتفاقای خوبم میوفته دیروز استاد تمام بخشمون به من و دوستم که خوابگاهی بودن گفتن با خانواده ی استاد بریم باغشون میوه بچینیم خیلی خوب بود کلی از باغشون لذت بردیم. استادمون تعدادی کبوتر داشتن که به یکیشون میگفت بیا برو پیش خاله 😍😍😍اونم اومد پیشم ...

  • دکتر محیصا