وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
یک بحث داغ در مورد افزایش ظرفیت پزشکی و معضلات دکترا در تلویزیون مطرح شد و یک کارشناس هم که مدرک علوم سیاسی داشتن ( #دکتر مجید حسینی ) حسابی ما پزشکا رو شستن و پهن کردن رو بند رخت ...  خیلی خوبه که به معضل کنکور که بواقع یک معضل بزرگ برای ما هم بود اشاره کردن، ما هم مثل همه از این مسابقه ی پر استرس که برای بعضیا منبع درامد شده گذشتیم. اونقدرا پولدارم نبودم که هی این کلاس و اون کلاس برم بعد از عید روزی ۱۲ تا ۱۳ ساعت درس می خوندم. اونقدرم استرس داشتم و دچار وسواس شدم که یک چهارم سوالای فیزیک و شیمی رو سر امتحان نرسیدم ببینم. تمام تابستون هم که استرس نتایج رو داشتم و قبل اعلام نتایج من و مادرم از شنیدن این جمله از دوستم که کارنامه ات بالا نمیاد زدیم زیر گریه ... تمام این استرسا برای یک آزمون چهار پنج ساعته اشتباهه و اینکه تمام سرنوشت آدما به همچین آزمونی گره بخوره غلطه... همیشه برای کسایی که نمی تونستن حداقل یک کتاب تست داشته باشن غصه می خوردم هرچند خدا خیر بده قلم چی رو که در کنار استفاده از کنکور برای افزایش سود برای بچه هایی که مشکل مالی هم دارن یکسری سهمیه و تسهیلات قرار داده ... واقعا نمی دونم چکار باید بکنن که قبولی عادلانه تر باشه، همین کنکور که خودش پر از اشکاله و اگر روشی غیر از کنکور هم بیارن وسط، حداقل تو کشور ما که ۹۰ درصد کارا رو با پول جلو می برن دانشگاه های خوب فقط جای پولدارا میشه. ولی حرف کارشناس برای افزایش ظرفیت پزشکا خیلی غیر منطقی بود، برای حل یک اشکال یک راه حل غلط تر رو معرفی می کردن و برای به کرسی نشوندن حرفشون پزشکا رو مورد نقد قرار می داد. خب هر شغلی یکسری آدم سودجو داره که متاسفانه پزشکا هم مستثنی نیستن اما اخه این شیوه ی نقد درسته؟ درسته تمام پزشکا رو زیر سوال ببرید؟ می دونید از فردا برای جلب اعتماد مراجعه کننده هامون و آروم کردنشون چقدر باید تلاش کنیم؟ آیا بیمه ها ضعیفن تقصیر پزشکاست؟ و اگر ظرفیت های دانشگاه افزایش پیدا کنه مشکل حل میشه یا مثل مهندسی با دانشگاه هایی مثل پیام نور و ... که کیفیت آموزششون پایینه دکترای بی سواد تحویل جامعه میدیم؟ ...اصلا انقدر زیر ساخت داریم که همچین پیشنهادایی می دیم؟ قبلا هم تلاش کردید دکترا زیاد بشن با گرفتن دانشجوی تکمیلی و دانشگاه های با کیفیت کم اما فکر نمی کنید حق اون بیماری که زیر دست این افراد داره صدمه میخوره چون سواد کافی نداشتن بر گردن شماست؟ خب حالا دکترا زیاد شدن و استرس کنکور کم شد که می دونم هیچوقت اون استرسا کم نمیشه حالا با این همه دکتر چکار می کنید؟ یک برنامه پزشک خانواده رو به سرانجام نرسوندید چطور میخواید این همه پزشک رو ببرید سر کار و بهشون حقوق بدید؟ فکر نمی کنید مثل رشته ی مهندسیا یا باید به شغلای دیگه رو بیارن یا از اول کشور رو ترک کنن که در رقابت شغلی که پر از پارتی بازیه گیر نیوفتن؟ و اگر فکر می کنید پزشکا سوجو هستن چرا می خواید تعدادشونو بیشتر کنید؟ و وقتی سیاست مدار ما هدف والا رو قبولی در پزشکی تعریف می کنه تمام اون بچه هایی که در این رشته قبول نشن بیشتر سرخورده میشن چرا به جای قطبی کردن این رشته روی توانمند کردن رشته های دیگه کار نمی کنید؟
  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

Tunneling

۱. یک بیمار به شدت وسواسی داشتم که هر سوالی رو چندبار می پرسید و قبلش هم سوالا رو یاد داشت می کرد و بعدش می پرسید. چند بار نوبتشو به خاطر شغلش جابه جا کرد تا اینکه بلاخره یک روز اومد ولی استادم برای یک کیس خاص رفته بودن اتاق عمل منم با یک اتند دیگه اولین گرفت tunneling رو زدم و نتیجه اش خدا رو شکر خوب شد، اینم اولین گرفت tunneling من و تحلیل لثه ای که کاملا خوب شد.
  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

دا

برای دفاع پروپوزالم به شدت استرس داشتم به حدی که صبح دیدم روی کامم پر از وزیکول های هرپس (تبخال) شده بود ... اما همه چی خوب پیش رفت ... یه جورایی باورنکردنی بود استادایی که خیلی اساسی سوال می پرسیدن نیومده بودن فقط هم یک دلیل داشت دعای مامانم ... 😍
  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

استاد عزیز و پر کار که این روزا حسابی خسته اید، تولدتون مبارک؛ خوشحالم که باعث شادی و لبخندتون شدیم ...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

غرغرونامه

۱) اندر احوالات خوابگاه مسوول خوابگاهی داریم که می فرمایند شب یا تا ۹ و نیم خوابگاه باشید یا اگر تاخیر زیاد دارید کلا نیایید همونجایی بمونید که بودید ... این جوری با این قوانین ناقص مراقب بچه های مردم هستن ... خب آدم حسابی وقتی مادر و پدر من راضی هستن و در جریانن که کجا بودم چرا نباید بیام سرمو رو بالشت اتاق خودم بزارم 😑

۲) زمزمه هایی از اضافه شدن یک دانشجوی انتقالی به بخشمون داریم، مثل پارسال؛ امیدوارم امسال استادامون، ما دانشجوها رو هم از خودشون بدونن و در جریانمون بزارن و با همفکری بتونیم مریضا و یونیتا رو تقسیم کنیم. پارسال خاطره ی خوشی نبود، هر بار که یونیت کم بود از اینور و اونور به من غر میزدن که برو اعتراض کن، منم می دیدم اعتراض فقط باعث افزایش تنش هاست، اونا رو آروم می کردم، هرچند وقتی تعداد بیمارامون هم به حد نصاب نمیرسه نشون میده افزایش دانشجوها بدون مشکل هم نیست و تا حدی  اگر اعتراضم می کردن حق داشتن البته مهم اینه یاد بگیریم دیگه، ان شا الله این یک سال هم با آرامش بگذره...
  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

آدمای رزیدنتی

حرفی که از دهن دراومد قشنگ عین تیره میشینه رو قلب و دیگه نمیشه کاریش کرد اما خداروشکر من اولش که تیر بخورم داغون میشم اما حداکثر در بدترین حالت سر یه ماه یادم میره ....
بین ما و سال یکی هامون سه نفرمون از یک ورودی ان که به شدت رقابتی هستن جو درس خوندن دوستانمونو یه کم استرس آلود کردن...
یکی از سال یکی هامون خیلی مدلش با من فرق داره و هی بینمون کانتکت پیش میاد هی سعی می کنم رد کنم ولی باز یه حرف جدید پیش میاد، فهمیدم که منظوری نداره اما یه کم نیش دار حرف می زنه همیشه تا چند روز دلگیرم تا بعد دوباره خوب بشم ... اون یکی سال یکیمون خیلی باحال خونسرده یعنی از خونسردیش خوشم میاد ولی گاهیم حرصشو می خورم الان یک ماهه باید به من ۱۵۰ هزار بده انگار نه انگار  ... سال یکی سوممون که اصلا یه حالیه تو آسمونا بهش نزدیک بشی گاهی با خاک یکسانت می کنه ازش دور بشی میگه کسی منو تحویل نمیگیره خل شدم از دستش🤣🤣🤣
دو تا از همکلاسیام خیلی جالبن هی نقشه میکشن و برنامه ریزی میکنن که به اهداف خاصی برسن، به این نتیجه رسیدم که مکروا و مکرالله و الله خیر الماکرین، بابا بیخیال بشید بسپارید به خدا ... 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

شکرین کابوس

پارسال بعد از امتحان ارتقا رفتیم شهربازی، خیلی وقت بود نرفته بودم و سوار یک وسیله شدم که اسمشو نمی دونم چی بود ولی وقتی رفتیم اون بالا یادم اومد من ترس از ارتفاع دارم داشتم سکته می کردم و چشمامو بسته بودم و فقط به زهرا می گفتم کی تموم میشه .... انقدر اومد و رفت تا تموم شد. 
سال دو رزیدنتی عین همون وسیله بود روزا میومد و می رفت و من کرخت از یه عالمه کار و درس فقط امروز رو انتظار می کشیدم ... هفته هایی که بیش از دوتا سمینار داشتیم، اضافه شدن استرس و هیجان اولین جراحی های گرفت و ایمپلنت، کارای پروپوزال، رفتن به کلاس خط و زبان و رفتن به مطب استادم و... من که حتما باید ظهرا می خوابیدم این اواخر برای امتحان ارتقا فقط ۵ ساعت می خوابیدم ... اما این کابوس تموم شد با پایان آزمون ارتقا و نمره ی بالای زبان و قبولی در آزمون خطی که کاملا بیخیالش شده بودم و روز آخر دوستم اسممو نوشت، این کابوس الآن برام یک خواب شیرین شده از استادای مهربونی که در لحظات آخر امروز هم با انرژی مثبتشون استرسمونو کم کردن ... این کابوس شیرین بخشی از زندگی و خاطرات من شده که در عین تمام سختی هاش لحظاتی رو از ته دلم خندیدم و لذت بردم ... لحظات بی شماری از بودن کنار همکلاس ها و هم خوابگاهیام ... از شیرینی خوردنمون بعد کلاس زبان ... از قدم زدن کنار زاینده رودی که بواقع زیباترین رود عالمه ... از شیطنت و بازیگوشی هامون سر سمینارا و از لحظات خاصی که با قلبم حس کردم دامن مهر خدا رو ... امشب وقتی منتظر تاکسی بودم که برم ترمینال صدای صوت نگهبان خوابگاه میومد که دعای کمیل رو زمزمه می کرد حس می کردم عالم حول این کلمات می چرخه با یک نسیم ملایم برگا و زمین و زمان و آسمان حول این معرفت می چرخید ... چه مباهاتی خداوند به مولا علی(ع) دارن و چه دلربایی مولا برای خدا ... و ما چقدر خوشبختیم که بندگی رو از میان زیباترین جملات عاشقانه مولا علی (ع) یاد می گیریم ...
پی نوشت: الان دوست دارم فقط موسیقی گوش بدم ... سرمو روی بازوی مامان بزارم و باهم کلی فیلم بیخود توی تلگرام ببینیم و بخندیم... الان دوست دارم یه چایی رو با آرامش بخورم و مز مزه کنم بدون اینکه بخوام خوابم رو کم کنه ... الان فقط میخوام زخم زندگی رو با پنبه ی نرم محبت و عشق ببندم ...
  • دکتر محیصا