رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
دگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
پس از بیمهری دریا، قسیالقلب شد آتش
به جان دودمان رحمة للعالمین افتاد
خدایا هیچ زخمی بدتر از دلواپسیها نیست
که چشمش سوی خیمه، لحظههای واپسین افتاد
شکستن با غلاف تیغ را سربسته میگویم
زبانم لال...النگوی زنان از آستین افتاد
برای من نگه دار و بیاور زخمهایت را
اگر خواهر مسیرت سوی من در اربعین افتاد
نفهمیدند طه را... نفهمیند یاسین را
به چوب خیزران دندانهای از حرف سین افتاد
سید حمید رضا برقعی
پی نوشت: همیشه دوست داشتم این شاعر رو از نزدیک ببینم، ولی موفق نشدم ... بهرحال شنیدن شعراشون با صدای خودشون بیشتر حس شعر رو منتقل میکنه ... انگار از زبان جانت حرف می زنه.
- ۹۸/۰۶/۱۲
نفهمیدیم طه را... نفهمیدیم یاسین را...