وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان

۱۳ مطلب با موضوع «خاطرات کلینیک» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سرباز

از بچگی از کسی که لباس سربازی تنش بود می ترسیدم .... این ترس ناخود آگاه باهام بود تا حالا که توی یکی از درمانگاه های ناجا پاره وقت کار میکنم ... جایی که اکثر همکارام و مریضام سربازن ... همشون از من کوچیکترن و بسیار بسیار مودب و مظلومن ... اون ترس ناخود آگاهم ریخته شد ... الآن مریضایی دارم که اگر یک ساعت هم معطل بشن نهایت اعتراضشون اینه مرخصیم تموم شد کی بیام ؟گریه


منشی هامونم سربازن ... همه ی کارا رو تند تند بدون غر و لند انجام میدن... گرفتن گرافی و ظهور ثبوتش رو هم کامل بلدن ... تازه سرشون توی وایبر و واتس آپم نیست لبخند حالا چشمشون زدم چشمکخدایا همینجوری خوب بموننلبخند


امروز روی میز پذیرش یک مجله مربوط به ناجا دیدم که عکس آقایی رو زده بودن و کلی ازش تعریف و تمجید کردن چون که : صد هزار تومن رشوه نگرفته!!!!!!


برای منشی هامون خوندمش کلی خندیدن که ای بابا به ما توی راهنمایی رانندگی پیشنهاد میلیونی هم شده قبول نکردیم... و اما گمنامن ... البته برای ما و مجله ها گمنامن و پیش خدا جون خوشنام 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

دعوا

دعوا از اونجا شروع شد که منشی جانمان یکریز سرشون توی وایبرو واتس آپ بود...وسط کارم بهشون گفتم این ساکشن نمیکشه بیا و تخلیه اش کن ...منم در حین جرمگیری تو دهن مریض در حال کنکاش بودم و منتظر بودم که منشیمون بیان ساکشنو ازم بگیرن ....یهو دهن مریض پر آب شد گفتم یعنی این بزاقه ؟؟؟نه خیلی زیاده ...مریض بالا آورده؟؟؟ نه قیافه اش طبیعیه ...


وای خاک به سرم ساکشن تو دهن مریض تخلیه شده .... سریع ساکشنو درآوردم و گفتم خانم دارید چکار میکنید .... کاردم می زدن خونم در نمیومد ... مریضو فرستادم دهنشو بشوره وسط این هیری بیری منشی به جای عذر خواهی میگفت تقصیر شماست ساکشنو ندادید به من فکر کردم اون یکی رو باید تخلیه کنم (خدا خیرت بده اخه خواستی اون یکیم تخلیه کنی که این یکی خالی شد) ... منم گفتم مث اینکه یه چیزم بدهکار شدیم ... فرمودن نه ما همیشه بدهکاریم 


مریض اومد و گفت عیبی نداره ... بنده خدا فکر کنم نمیدونست چه فاجعه ای براش رخ داده ... منم بلند گفتم از طرف منشیمون عذر میخوام... منشیمونم که انگار نه انگار تازه از دست منم ناراحت بودن باهام حرف نمی زد... 


راستش منم مقصر بودم باید حواسم میبود منشی داره چکار میکنه ...چند روز بعد رفتم مسافرت براش یه سوغات کوچولو خریدم اما از اونجایی که نمیدونستم چطور باید آشتی کنم چند روز نرفتم سر کار بلاخره رفتم ولی منشیمون نبود ....حالا که من تصمیم گرفته بودم قورباغه مو قورت بدم نبودش. کارم تموم شد داشتم میرفتم خونه یهو منشیمونو تو خیابون دیدم بعد از سلام احوالپرسی منشیمون کلی ازم عذر خواهی کرد و ابراز دلتنگی نمود و منم سوغاتی رو بهش دادم و اقرار کردم منم شریک اشتباهم و همه چی به خیر گذشت ... ان شا الله برا مریض مظلومم هم به خیر گذشته باشه ....


امـام صادق (ع ): به یکدیگر هدیه دهید تا دل هایتان نسبت به هم با محبت شود, زیرا هدیه کینه ها را از بین مى برد.قلب

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

سخت روز

...بعضی روزا اصن یه جور خاصی بد میگذره ... هر کاریم میکنی درست نمیشه: مریضای دیروزم:


اول آقایی بودن برای ترمیم دوتا از دندوناشون ... وای نمی دونید چه بیمار ماهی بود ...خیلی سنگین و متین چشماشو بسته بود و منم داشتم دو تا دندونو برای آمالگام تراش می دادم ... اول همه چی اکی بود بعد کم کم انگل کار نمی کرد ... خواستم نوار ماتریکسو باز کنم گیر کرد به لب بیمار ... اصن تراش دندون به عصب رسیده بود پوسیدگیا تموم نمی شد ...بعدم که وقت برداشتن نوار ماتریکس کاسپ بیلد آپ شده کنده شد از اول پر کردم .... یعنی دلم برا خودمو بیمار کباب بود ... آخرش به هر ضرب و زوری بود تموم شد هر چند ته دلم راضی نبود تازه کانتکتشم باز بود... کلی شرمسار ازمریضم به خاطر زخمی شدن لبش عذر خواهی میکردم که گفتن عیبی نداره این که چیزی نیست دکتر قبلی لبمو سوزوندن ....گریه  این وسطا مریضی که قرار بود 4 بیاد 5 اومده بود و منم که فکر می کردم کار مریضم زود تموم میشه بهش گفتم بشینه ... حالا که کارم طول کشیده بود کلی مدعی بود وقت من گرفته شده ....


این وسطا اینم بگم که منشیمون ماشالله هزار ماشالله از زیر هر کاری در می رفت و یکسره سرش تو وایبر و واتس آپ بود ...


و من مجبور شدم تک و تنها و بدون منشی توی درمانگاه بمونم کار مریضمو انجام بدم که بد قول نشم عصبانی


آخرشم خسته و شرمسار برگشتم خونه ....خجالت


پی نوشت: چند روز بعد اون مریضم که کارش خوب نشده بود اومدن با شکایت التهاب لثه ...بنده خدا حق داشت چون کانتکت (تماس بین دندونا) باز بود غذا جمع میشد و التهاب لثه و تحلیل استخووون می داد .... دوباره تراش دادم بستمش .... مریض دیگه راضی و خشنود باشه صلوات ...

  • دکتر محیصا