بعد از مدت ها یک فیلم خوب دیدم که ده دقیقه ی آخرشو فقط گریه می کردم ... فیلم پسر زیبا ... داستان زندگی آدم ها و خانواده هایی که درگیر اعتیادن ... و همیشه باید یاد بگیرن هیچ وقت نباید خسته بشن ... زندگی برای این آدما و خانواشون همیشه یک جنگه، یک جنگ بدون لحظه ای سکون ... این افراد قدر شادی رو خوب می دونن چون فقط لحظاتی شادن که دچار وسوسه نیستن یا عزیزشون سالمه ... و قدرشو میدونن چون هر لحظه ممکنه این شادی بره ... فیلم قشنگی برای درک این بیماری ...
- ۹۹/۰۳/۲۵
سلام،خانوم محیصا از یکی دو روز پیش که وبلاگ شمارو دیدم از همون مطالب قدیمیشو خوندم تا به اینجا،چقدر قشنگ همه چیو بیان کردین(:
مث یه فیلم سینمایی بود
منم بعضی فیلما رو ک میبینم ناخودآگاه اشک از چشمام جاری میشه بخاطر اون حسی که توی وجودت ایجاد میشه.
راه درازی رو طی کردم و مسیر اشتباهی رو رفتم و چند سالی از عمرم تباه شده،شایدم تجربه شده!نمیدونم
میخوام از شما بپرسم که این مسیر رو طی کردین ، بنظر شما خوندن دندونپزشکی برا یه مرد ۲۸ ساله دیر نیست؟