۱)یه بیماری دارم به اسم وسواس مطالعاتی که در حد سرطان کشنده است ... مثلا یک بند کتابو میخونم باید با صد جای دیگه مقایسه کنم تو اینترنت سرچ کنم تا به کنه مطلب پی ببرم بعدشم دوروز بعدش یادم میره حالا ببینید با این وسواس چند روز دیگه امتحان ارتقا هم دارم اصلا نمیرسم یک دور هم بخونم مثلا امروز چهار صفحه خوندم از یک کتاب ۹۰ فصلی 😑 دقیقا همین مشکلو پارسالم داشتم تا روز کنکور خیلی از درسا رو فقط یکبار خونده بودم (البته یه دور هم ویس گوش کرده بودم)مثلا دور دوم همین درس پریو رو روز قبل آزمون داشتم و شب کنکور هم تا صبح داشتم تشخیص رو دوره می کردم🤣🤣🤣 چون دور اولم خیلی خیلی طول کشید ... خلاصه این مدل درس خوندن اصلا مناسبه کنکور نیست باید بگذری و فقط نکته حفظ کنی ...🙄🙄🙄
۲) استاد خطم خیلی آدم خاصیه از این آدما که هنر در تمام لحظات زندگیش جاریه ... یه حس عرفانی به آدم میده بخصوص که همیشه کتاب حافظش باهاشه ... همیشه لبخند روی لب داره ... با دلسوزی درس میده ... قلمتو میتراشه ... برات از موسیقی میگه ... کلا هروقت میرم پیشش حسم فرق میکنه ... خدا حفظشون کنه ... استاد نقاشیم یه جورایی پیچیده است انگار درونش پر از تضاد و جدله ... همیشه داره بحث سیاسی میکنه یا شوخی های خیلی سبک اما یهو وقتی از هنر حرف میزنه یه آدم دیگه میشه شبیه استاد خطم میشه ... خیلی آدم مشهوریه و کارای میناکاری حرم امام علی ع رو انجام داده ... و وقتی از حسش به طبیعت حرف می زنه آدم دوست داره ساعت ها بشینه و گوش بده ...
۳) چندروز پیش میخواستن ماشینمو تو خوابگاه با جرثقیل ببرن بیرون واقعا اشکمو دراورده بودن اما یهو تغییر رویه دادن ... نمیدونم چرا همچین جامعه ای داریم ... ازبس ادم دریده تو جامعه هست که وقتی مردا میخوان باهات حرف بزنن با همون پیش زمینه فکری با داد و تهدید شروع میکنن ... اما یهو میبینن نه طرفشون یه خانمه که اصلا روحیه ی دعوایی نداره ... و میشه با یه تذکر ساده هم قانعش کرد... این همه توپ و تشر نمیخواد که ... کار منم اشتباه بود جای درستی نزده بودم ماشینو سهوی بود، اما دیگه خداییش جرثقیل نمیخواست که😭😭😭اونم با اون برخورد تند که کارت دانشجویی ادم رو بگیری بهش ندی اخه این برخورده توروخدا ...🤔🤔🤔
- ۹۷/۰۲/۲۴
امتحان زبان هم به همین نحو.. تازه فرداش باز خانوم دکتر زنگ زده که من میخوام برم مهمونی بیا جای من وایسا! گفتم شرمنده کلاس دارم.. با صدای بلند داد میزنه میگه:اه.. چه خبره هر روز هر روز کلاس میری! اعصابمون رو خورد کردی!!!
تو دلم گفتم ببخشید که نمیتونم کل یوم در خدمتتون باشم و نوکریتون رو بکنم!! از اون درمانگاه و بیمارستان اومدم بیرون.. تو خونه نشستن بهتر از مصاحبت و همجواری با این آدمای نامرد و خودخواهه.. هنوز از یادآوریش حالم بد میشه..