خب در حالی که قشنگ دارم یخ میکنم چون با سر خیس تازه از حموم دراومده در یک کتابخونه ی یخچالی مشغول آماده کردن سمینار فردا هستماونم با بحث شیرین باکتری 😊 باید پست بزارماونم چه پستی از روز پر از کار و بار دیروزم ...
دیروز بلاخره بعد از سه سال ماشین خریدم ... در واقع پولامو جمع کردم و میخواستم یه پراید دست دوم بخرم و کم کم هی عقب افتاد که نه حالا محرمه بعد نزدیک عیده و بعد ماشین نیستو بعد پولمو به این قرض دادم به اون دادم خمس میدادم همینطور ادامه یافت تا دیروز که انگار قسمت بود همین روز بیست اردیبهشت تکیه بر اریکه ی یک ماشین نو بزنم ... نزدیک یک سال بود رانندگی نکرده بودم شایدم بیشتر، از بس که برادرم ماشینو می برد اینور اونور منم دستم تو پوست گردوی درس خوندن برای تخصص بود 😄 حالا ماشینو بگم یک عروسک قشنگ و ناز که اول میخواستم اسمشو هوشنگبزارم دیدم اصلا به این دخمل ناز اسم نخراشیده و نتراشیده هوشنگ نمیاد بعد یاد دوران دبیرستانم افتادم که میرفتم سوار کاری اون موقعا عموم یک اسب خوشگل داشت به اسم لیندا ریا نباشه عموم قهرمان مسابقات سوارکاری بود منم دوست داشتم یک اسب داشته باشم که سفید باشه اسمشو بزارم موج اما این رویا محقق نشد خواستم روی ماشینکم موج رو بزارم که مامان گفت نه عزیزم موج بزاری تند میری باهاش ساحل بزار آرام باشه .... دوستان رخش رو پیشنهاد دادن که دیدم رخش رستم میخواد که من نیستم ... خلاصه یهو الان تصمیم گرفتماسمشو بزارم ترنم .... خب حسه دیگه میگه الان ترنم تیبا یک اسم فامیلی مناسبه ... امروز که باهاش تو دانشگاه یه کم گشتم بارون میومد صدای بارون حس ترنمو بهم منتقل کرد ...
خلاصه دیشب از استرس خوابم نمی برد اصلا ارامش نداشتم یکی از علتاش دعوای نگهبان خوابگاه سر اوردن ماشین بود ... اما بیشتر به خاطر این بود تا حالا مسوولیت یه ماشین کامل با خودم نبود صبح زودم که طبق معمول با سر و صدای هم اتاقم بیدار شدم اخه کی ساعت هشت صبح جمعه ظرف میشوره ... بعدش که دوباره تو ماشین نشستم من و ترنم تنها با خدا، قرآن رو باز کردم چند آیه برای آرامشم بخونم، این آیه اومد :
فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ...
پی نوشت: دیروز کلی به سمیه جان و شوهرش زحمت دادم کلی کمک کردن تا ماشینو گرفتم و بعدم که شیرینی ماشین رفتیم رستوران که از قضا مهرانه خانم مهین ترابی هم بود و باهاش عکس گرفتیم ... کلا از کجا رفتم کجا ... و در اخر باید بگم سن سویورم سمیه ....
چند روز بعد نوشت:😉 اخرش اسم ماشینم مروارید شد حالا به یه سری دلایل مثل اینکه مروارید بیشتر تو دهنم می چرخید 😊😊😊
- ۹۷/۰۲/۲۲