دخترک ناز من .... برای تو روزهای آرامی می خواهم که همیشه شاد باشی اما لحظاتی پیش می آید که اشک در چشمانت حلقه می زند ... لحظاتی که فقط بین تو و خدایت است ... عروسکم شاید روزی برسد که اشک هایت را از من هم بپوشانی مثل امروز من چشم سمت راستم سمت مادر بود التماسش میکردم اشک نریزد تا مادر نبیند ... رویای شیرین زندگیم اشک مقدس است اوج آرامش و لطافت روح توست ... اوج یکی شدن تو با خالقت است ... لحظه ای است که خداوند در قلبت حضور یافته ... این لحظات را غنیمت بشمار... برای هر مادری سختی فرزندش دشوار است اما تو کسی را داری که از مادر هم بیشتر دوستت دارد و هر اتفاق حکمتی دارد ... اگر اشکت ریخت بدان این گوهر مقدس فقط باید برای کسی که ارزشش را داشته باشد بریزد ... ناز من استادم میگفت این اشک ها فقط برای خدای توست فقط برای در آغوش گرفتن امامان توست ... قدر اشک های نابت را بدان
یک تصویر از یک فیلمهمیشه جلوی چشمانم بود که پدری معتاد گوشواره های دخترش را فروخت ... این تصویر کابوس کودکی من بود ... کابوسی که فراموش شد و در ناخودآگاهم بود ... این روزها کابوسم برگشته ...
- ۹۷/۰۲/۱۳