از جمله خاطرات طرحی که دوست دارم کلا فراموشش کنم سرویسمون بود ....
یعنی به تمام معنا ازش متنفر بودم ...همه ی گردن درد و زانو درد و کمر دردم مال سرویس بود ...جلوی زل آفتابم که بودم هر از گاهی یه اعتراضی میکردیم و چندروزی همکارا لطف میکردن جام جلو میشستن هرچند باز من عقبم سمت آفتاب بودم ....
رانندمونم که با من زیاد خوب نبودن ...پول روزایی رو هم که نمیرفتیمو ازمون میگرفتن حتی روزایی که زود میرفتن رو هم به سرویسمون پول میدادیم هم به ترمینال.... .. فقط با یکی از هم سرویسیام خیلی خوب بودم اونم خانم جیم ....
داشتم فکر میکردم طرحم تموم شد یه جوری برم که اصن خداحافظی نکنم تا اینکه دیروز برام یک عدد تاس طلا خریدن و گفتن از دست بندت آویزون کن ....یعنی همیشه به یادشون بیفتم ....
باید بگم حسابی شرمندم کردن ...حسابی خاک شدم .... و قرار شده برای پایان طرحم گودبای پارتی بگیرمو ناهار دعوتشون کنم
...
- ۹۳/۰۸/۲۳