وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

سواری

اولین روزی که قرار بود تنها برم نیلرام خوشحال بودم سرویس داشتم....ولی بین راه ماشین خراب شد و قرار شد دونفر با سواری برن نیلرام و قطعا یکیشون من بودم دیگه چون تازه وارد بودم...

 

سوار که شدیم عقب نشستیم خانم ماما جیمم باهام بود که لب پنجره نشست و منم وسط بودم کلا هیچکی به فکرم نبود آدما هم هیچوقت حاضر نمیشن برا تازه وارد فداکاری کنن...

 فقط دعا میکردم که مسافر بعدی خانم باشه ...از اونجایی که خدا تصمیم گرفته بود حسابی منو با حال و هوا آشنا کنه مسافر بعدی مرد بود....

خانم جیمم خوابش برد منم توراه یواشکی اشکامو پاک میکردم هیچی برام سخت تر از این مساله نبود....

الآن دیگه حسابی راه افتادم چند روز پیشا که برا اردو جهادی رفتم دیواندره کردستان ...با سواری رفتم نیلرام بعد کرمانشاه بعد سنندج بعد دیواندره از اونجام اومدن سراغم رفتم شریف آباد....البته سواری های ترمینال بودن ....

وخدا حافظ و ناظر است....

  • ۹۲/۰۶/۱۹
  • دکتر محیصا

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی