شروع روز سخت بود برخلاف روز دوم تا 10 ونیم فقط خودم تنها بودم بعدش دوتا دندونپزشک اومدن...
مریضه اومده بهش میگم دارو چی میخوری گفت کاربامازپین..گفتم ما نمیکشیم(آخه تو اون شلوغی اگه تشنج میکرد چی میکردیم !!!!روز دومم یکی اینجوری تشنج کرد شانس آوردیم مدتش کمتر از 30 ثانیه بود...)
گفت:سه روزه دارم میام گفتم: چون سه روزه داری میای باید خودکشی کنی میگه: آره!!!!!!!!
صبح که اومدم مستند سازم اومد از در پشتی اومده با اخم به من نیگا کرد و رفت...مردم حالشون خوب نیستا...فکر کنم از من خوشش نیومد... رفته بود گفته بود در دندونپزشکی شلوغ بوده نتونستم برم داخل فیلم بگیرم.... دروغگوها.....
آخر وقتم رفتم دست خدمونو گذاشتم تو دست خانم ی تا حق الزحمشو بده....
ساعت 12 اینا بود که مردم با هجوم درو باز کردن و بیست تا ریختن تو ...منم به سربازای دم در عصبانی شدم آخه شمام مردید نتونستید جلوشونو بگیرید!!!!!!!!
مام تصمیم گرفتیم دیگه تعطیلش کنیم و برای چنین آدمای بی فرهنگی کار نکنیم!!!!!!!!!
آخر وقت باقی وسایلو داشتم میشستم که دکتر نون پزشک فرهاد آباد بهم گفت خانم دکتر شما چرا؟؟؟؟؟/اینکارا رو نکنید ....ولی به نظر من این کارا از شخصیت من به عنوان دندونپزشک کم نمیکنه ...بهش گفتم دکتر اینا مثل جهازم میمونه باید با احتیاط شسته بشن:))))))))
روز بعدم که میخواستیم وسایلو ببریم مزدا اومد وسایلو برد منم انقد دیگه ساده و خاکی بودم رفتم جلوی مزدا نشستم...دکتر نون داشت از تعجب شاخ در میاورد ...خانم عین حاضر نشد سوار بشه دکتر نونم بهش گفت آفرین ...دوره زمونه عوض شده دیگه کسی دختر خاکی و کم توقع رو تشویق نمیکنه.... منم مجبور شدم پیاده شم دیگه و با خانم عین با هم با تاکسی بریم!!!!!!
بلاخره اختتامیه بیمارستان صحرایی برا دندونپزشکی اینگونه بود.... خوبیش این بود با خانم دکتر واو آشنا شدم و فهمیدم تا الآن یه سری بازآموزی ارائه شده که اصن به من نگفته بودن... یعنی نظام پزشکی به من نگفته بود توی سامانه نظام پزشکی باید عضو بشم تا در جریان قرار بگیرم!!!!!!!!! آخرش خانم دکترم بهم گفتن خدا صبرت بده....
- ۹۲/۰۶/۱۹