حس تنهایی چیزی نیست که وابسته به آدمها باشد، وابسته به عشق و عاشقی ها باشد، حتی وابسته به روابط هم نیست. تنهایی یک جور حس است، که گاهی می آید و در وجودت میپیچد. بگذار بیاید، با تمام حجم اندوهی، که با خود می آورد بگذار بیاید. نه سرکوبش کن و نه خودت را به آن راه بزن که ندیدیش و نه از آن فرار کن. اتفاقا بگذار بیاید، شاید حرفی برای گفتن دارد. شاید زخمی از گذشته او را تحریک به آمدن کرده یا شاید آمده است، چون وقت پوست انداختن و ورود به یک عالم فکری دیگر است. یا شاید هم آمده که به یادت بیندازد همه ی ما تنها به دنیا می آییم و تنها خواهیم رفت و تجربه ی این تنهایی بخشی از ماهیت هستی است.
خرد فقط زمانی شکوفا میشود که بدانی چگونه تنها باشی. خرد طبیعت وجود توست.هنگامی کامل می گردی که در حال که به دیگران عشق می ورزی و روابط اجتماعی خود را شکل می دهی اما از تنهایی نیز هراسی نداری و آنرا هم زیبا می یابی. آن گاه که تو تنهایی و همهی عالم را فراموش کردهای، آن گاه که فقط خودت هستی، در درون خودت خوش وخرمی و هیچ نیازی به دیگری وهیچ میل و هوسی برای هیچ چیز دیگری نداری، در آن آرامش خلوت با خویش، خرد شکوفا میشود. خرد به معنای دانش نیست. خرد یعنی، بصیرت، یعنی روشنی. خرد به معنای معلومات نیست بلکه به معنای دگرگونی است. خرد یعنی نگریستن به زندگی به شیوهای کاملا تازه بیاموز که با وجود بودن با دیگران، تنهایی را نیز تجربه کنی و بگذار تا خرد از عمق وجودت به سطح آید. آن گاه حتی در میان جمع نیز بی تفاوت وتاثیر ناپذیر نخواهی بود.تو در دنیا خواهی بود نه از دنیا. تو قابلیت تشخیص درست از نادرست را خواهی یافت. دیگر به دستورات بیرونی تکیه نخواهی کرد. تو قوانین خود را یافتهای.
دکتر فروغ رمضانی_روانشناس