امروز یه مریض داشتم با زن و بچه اومده بود دندون بکشه ....
هر سه شون شدیدا خندوه رو بودن ....بابای خانواده دستاش باند پیچی بود و بدنش می لرزید....
ازش پرسیدم چی شده گفت چند روز پیش زن و بچه ام برای دندونپزشکی میان وقتی از خونه میزنن بیرون خونه با کپسول گاز آتیش میگیره ...منم تا میرسم بعضی از وسایلو نجات بدم دست و صورتم میسوزه....حتی دفترچه بیمه هاشونم سوخته بود مال یکی دیگه رو آورده بودن از اون ورم میگفتن لباسای تنشونم حتی مال بقیه اس....
مشکل دیگشونم این بود چون خونه اجاره ای بوده باید خسارت خونه رو هم اونه بدن:(((((((
گفتم چرا میلرزی؟ گفت عدم تعادل دارم چون چند وقت پیش برا چشمم میخواستن تزریق انجام بدن به مخچه ام آسیب زدن:(((((
ولی عاشق خنده هایی بودم که روی لب سه تاشون بود...بچشون داشت با خودش آهنگ زمزمه میکرد بابا مامانش بهش میخندیدن:))))))))))