وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

غزه

یکی از غم انگیز ترین فیلم‌هایی که از غزه دیدم این بود: مادری شیرخوار شهیدش را در آغوش گرفته بود و می گفت: پسرم پاشو شیر بخور😢

 

... پس آن کودک را به خواهر داد، زینب (علیها السّلام) او را گرفت و  امام حسین (علیه السّلام) کف دو دست خود را زیر خون گرفت، همین که پر شد به جانب آسمان افکند و فرمود: «هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللّهِ»؛ (این مصیبت بر من آسان است، چرا که در محضر خداست).

پی نوشت:

 

قربانی شدن ۲۳۰۰ کودک در جنایات اسرائیل

🔹صندوق کودکان سازمان ملل متحد:نوار غزه شاهد تلفات سنگینی در میان کودکان خود است و گزارش‌ها نشان می‌دهد بیش از ۲۳۰۰ کودک در اثر حملات جاری به این منطقه جان خود را از دست داده و بیش از ۵۳۰۰ کودک نیز زخمی شده‌اند.

🔹به طور میانگین روزانه ۴۰۰ کودک در این حملات جان خود را از دست داده یا زخمی می‌شوند که این حجم از تلفات در میان کودکان از سال ۲۰۰۶ بی‌سابقه بوده است.

✅۴۰۰ تا کودک 😢 انگار برای دنیا و ما عادی شده ... هیهات من الذله...

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه... 
 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

مادر

مادری خیلی عجیبه ... تمام احساسات عالم رو یکجا با هم تجربه می کنی گاهی عصبانی گاهی خوشحالی و گاهی عمیقا می ترسی ... من از وابستگی کامل یک انسان به خودم می ترسم ... من از اینکه الگوی یک انسان دیگه شدم عمیقا می ترسم ... از بار این مسوولیت دوست دارم فرار کنم ... اما نمی تونم چون از وقتی یک سلوله تا اخر عمرش برای مادر یک جاده یک طرفه است باید همیشه بره و هیچ وقت نایسته ... همیشه باید قوی و شاد باشه ... کافیه توی چشمات اشک جمع بشه حتی فرزند سه ماهه ات هم می فهمه ... اصلا یه جوری باهات عجین میشه که گاهی حس می کنی خودتو داری توی آیینه میبینی ... الان برای خیلی از چیزای گذشته دلم تنگ میشه برای چایی خوردن با آرامش... برای یک فیلم دیدن با همسر... اصلا برای یک خواب راحت... با اینکه همسرم کنارمه ولی دلم به شدت براش تنگ شده چون زندگیم مثل قبل نیست همه چیز یکهو عوض میشه و تمام دغدغه ی خودت و همسرت یک نفر سوم میشه ... 

پی نوشت: دخترمون تقریبا ۵۰ روز خیلی خواب نامنظمی داشت جوری شده بود که در شبانه روز خودم ۴ ساعت میخوابیدم از طرفی هم به پروتئین گاوی آلرژی داشت و بی قرار بود و منم مجبور بودم رژیم بگیرم و خیلی از خوراکیا رو حذف کنم از جمله لبنیات ... الان به آیینه نگاه میکنم خودمو نمیشناسم ازبس لاغر شدم ... ولی خداروشکر خوابش بهتر شد یعنی یکی از دوستام راهنماییم کرد که با متخصص طب خواب صحبت کنم اینجوری حداقل شبا چندساعتی رو میخوابه منم بتونم استراحت کنم :) به قول روانشناسی که ازشون مشورت میگیرم مادری یک شغل ۲۴ ساعته است که باید بهش افتخار کنی ... :)

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

 

پلان یک: شب ولادت امام رضا (ع) ۹ خرداد ۱۴۰۲:

روی تخت بیمارستان دراز کشیدم مامانمو میبینم که مدام جلوی در اتاق میاد و میره بنده خدا تا صبح نخوابید. منم میدیدم اون بیداره خوابم نمی برد تازه پرستار ساعت یک نصف شب اومد بهم گفت دیگه باید راه بری منم شروع کردم راه رفتن اونم به سختی و با کمک پرستار ولی باید زودتر سرپا می شدم تا مامانم کمتر اذیت بشه. هر بار بلند می شدم و دوباره دراز می کشیدم کمرم به شدت درد می گرفت جای بخیه های عمل که بماند چقدر اذیت کننده بود. قبلا شنیده بودم که این یک عمل ماژور حساب میشه اما خدا روشکر چون پزشک نیستم خیلی سر درنمیاوردم ... لحظاتی از صبح  یادم میاد که از درد میپیچیدم به خودم به متخصص بیهوشی می گفتم زودتر بیهوشم کنید آخرین جمله ای که شنیدم و بعد به خواب عمیق رفتم این بود: این آخرین دردیه که حس می کنی... 

پلان دو: روز ولادت امام رضا (ع) ۱۲ تیر ۱۳۹۹:

با ترس و لرز از کرونا یک جمع کوچیک از خانواده ی ما و همسرم خونه ی قدیمی پدر بزرگم جمع شدیم،با کمی بحث و جدل سر مهریه بین بزرگترها که از نظر من خنده دار بود بله برون برگزار شد. خوشحال بودم که اون چیزی که میخواستم توی مهریه اومد انجام ۱۱۰ کار خیر به نیت امام علی (ع)... اون شب خطبه ی عقدمون رو عموم خوند و روز ولادت آقا شد شروع زندگی من و همسرم...

پلان سه: بهار ۱۴۰۰:

تازه اومده بودم سر خونه زندگیم یک گره تو زندگیم افتاده بود که حل کردنش خارج از اراده ی هر انسانی بود و با همه ی وجود به خدا توکل کرده بودم... وقت اذان بود رفتم یک مهر برداشتم روش نوشته بود یا امام رضا (ع) دلمو از راه دور قرص کردم به رافت امام غریب ... تا بعد چندماه اون مشکل هم حل شد... 

پلان چهار: روز شهادت امام رضا ۵ مهر ۱۴۰۱: 

ده روزی بود که از سفر اربعین برگشته بودیم و همچنان سرماخوردگی من خوب نشده بود. هردارویی از طب سنتی تا مدرن رو مصرف کردم ولی اصلا خوب نمی شدم و هرروز سرفه هام و تبم بدتر می شد ... از طرف دیگه از نظر روحی به شدت حساس شده بودم همش منتظر بودم کسی چیزی بگه بپرم بهش... :( توی حموم بودم و داشتم بیبی چک رو امتحان میکردم... که در کمال ناباوری دیدم مثبته ..‌. پس علت سرماخوردگی و حال روحی خرابم این بود سیستم ایمنیم ضعیف شده بود و هورمونام به شدت بالا رفته بودن ... سفر اربعین تنها نبودم یک مسافر کوچیک هم تو دلم داشتم ... توی حموم فقط داشتم گریه می کردم اصلا آمادگی روانیشو نداشتم خیلی از امام رضا (ع) کمک خواستم ... ماه پنجم بارداری بود که با همین مسافر کوچولو زائر امام رئوف شدیم ...

پلان پنجم: شب ولادت امام رضا (ع) ۹ خرداد ۱۴۰۲: 

روی تخت بیمارستانم و اتفاقای صبح رو مرور میکنم با درد کمی با همسرم و مامان اومدیم بیمارستان قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی بعد چندساعت درد تصمیم به زایمان سزارین شد ... توی اتاق عمل برام خواب آور و بی حسی نخاعی زده بودن وسطای عمل بیدار شدم داشتن در مورد موهای نی نی صحبت می کردن به یکی از پرسنل گفتم میشه بچمو ببینم ... بعد چند ثانیه آوردنش ... وای خدای من دختر کوچولومو دیدم و بوسش کردم ... چقدر معصوم و ناز و دلبر و دوست داشتنی ... و حالا این هدیه ی ناز که به لطف امام رضا (ع) اولین شب زندگیشو میگذرونه کنارمه ... اسم دختر دلبرمونو گذاشتیم روشنا زهرا ... ان شا الله همیشه روشنایی زندگیشو از بهترین زن عالم بگیره ...❤

غرغرونامه: اتاق عمل که بودم، در پاسخ به دردام یکی از پرسنل می گفت باید نه ماه پیش به این دردا فکر میکردی فکر می کنم ناجوانمردانه ترین جمله ای بود که از کادر درمان میشه شنید...بگذریم که زایشگاه هم رفتاراشون همچین دوست داشتنی نبود...تازه من بیمارستانی رو انتخاب کردم که کادرش مهربون باشن وای به حال بقیه ی بیمارستانا ... نی نی دلبرم هم شب اول بغل مامان بود و تا صبح گریه کرد نمیدونم دچار دل درد بود یا مشکل دیگه ای بود ولی متاسفانه اصلا پرستارا رسیدگی نمی کردن ... و یا اینکه در مورد شیردهی یک نفر با یکسری توضیحات سرسری میومد و می رفت و حداکثر ۵ دقیقه برای هرکس وقت میذاشت و می رفت و اگر کسی دچار مشکل بود هیچ کمک یا راهنمایی نمی کردن ... خلاصه اصلا شرایط بیمارستانا برای بیشتر کردن جمعیت مناسب نیست و اگر کسی برای این مساله اقدامی می کنه واقعا جهاد کرده ... ؛)

 

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

کوچه نقاش ها

عنوان پست اسم کتابی هست که یکی از فرمانده های خاص جنگ به نام سید ابوالفضل کاظمی  راوی اون هست و ادبیات خاص کتاب و بی آلایشیش این کتابو خواستنی کرده ... هرچی بگم از کتاب کم گفتم از اینکه خیلی راحت به بعضی سیاستای جنگ انتقاد میکنه برام جذاب بود ولی یک بخش جذابترش اینه که این فرمانده تقریبا تمام سالای جنگ رو وسط میدون بوده و از اشخاصی حرف می زنه که قبلش نمیشناختمشون ... یکی از اون شخصیت ها شهید حسین قجه ای هست ... نحوه ی شهادتشو خوندم همش این جمله میومد تو ذهنم " غیرت برای بعضی آدما غیر ارادیست" ... اینکه بهش دستور عقب نشینی میدن ولی دلش نمیومده نیروهای زخمیشو ول کنه و تاآخرین نفس وایساده و جنگیده غیرت خاصی میخواد ... بهرحال راوی جوری تعریف می کنه انگار وسط میدون داری زخمی شدن و افتادن تک تک آدما رو میبینی ... 

پی نوشت: یک اپلیکیشن نصب کردم به اسم کتابراه که خیلی از کتابا رو داره با قیمت مناسب تر و حتی بعضیاش صوتی هستن برا همین هرجا که نمیتونستم کتاب ببرم راحت کتاب مورد نظرمو میخوندم ...

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

دیکتاتوری

خیلی وقت پیش مستندی دیدم در مورد یک دختر ۱۴ ساله که شهید شده بود اول فکر کردم توی بمبارون شهید شدن ولی بعد دیدم به خاطر حزب اللهی بودن توسط روسری یا چادرش توسط منافقین خفه شده.... اصلا نمیتونم درک کنم یه آدم هرچقدر هم از اوضاع خودش عصبانی بوده چرا باید مخالف ایدئولوژی خودشو که فقط ۱۴ ساله اش بوده بکشه هرچقدر هم که از نارضایتیش از اوضاع حق باهاش بوده باشه ... حالا بعد از این همه سال همون شیوه داره تکرار میشه برای همین خیلی از آدمای بی طرف با این تفکر دیکتاتوری همراه نشدن ... شعار روشنه آزادی ولی در عمل اگر کلمه ای در مخالفتشون بگی یا کشته میشی یا بایکوت میشی و یا باهات قطع رابطه میکنن ... یکی از دوستای قدیمیم بدون مقدمه و سلام بهم پیام داده هنوزم از حکومت دفاع می کنی منم نوشتم منتقد اوضاع هستم ولی با این جریان اعتراضی به دلایلی که شیوه ی اعتراضشونو قبول ندارم همراه نمیشم فکر کنم بلاکم کرده چون بقیه ی پیامام رو دیگه نمیخونه ... متاسفم که شعار آزادی فقط لقلقه ی زبون بعضی آدما شده .... یک توییت از یکی از مجریان خارج نشین دیدم که عکس یک خانم با حجاب رو در دیدار ایران -ولز گذاشته و نوشته یک پتیاره... که احتمالا بعدا میخواد ازش انتقامم بگیره ...همینقدر دیکتاتور مآب بدون اینکه بدونه اصلا نظر سیاسی اون فرد چی هست شاید خیلیم موافق اعتراضات شما باشه !!!  رفتارشون هم با فوتبالیست های ایران به شدت احمقانه بود و فکر می کنم اگر رفتار حرفه ای کیروش نبود تیم نابود می شد ... من اصلا فوتبالی نیستم و به زور اسم دو تا بازیکن رو بلدم ولی واقعا کاری که معترضا با ملی پوشا کردن فکر نکنم هیچ کجای دنیا اتفاق افتاده باشه اینکه با رسانه کاری رو از یک تیم بخوای که حتی در انقلاب ۵۷ هم که منجر به عوض شدن حکومت شد با ورزشکاراش نکردن... در مسابقه ی اول شنیدم سرود ملی نخوندن شاید تعدادیشون معترض بودن و خواستن اینجوری اعتراض کنن ولی چه برخوردای زشتی باهاشون شد یک کاری کردن که فهمیدن این معترضا هیچ اصولی برای دموکراسی ندارن، این دیکتاتوری نیست؟ یه کم خودتونو اصلاح کنید فکر می کنم سید محمد خاتمی باب دموکراسی رو بین جوان ها ی نسل ما راه انداخت ولی وقت نکرد آدابشو یادشون بده ... وقتی توی دانشگاه تهران بین حرفاش هو کشیدن و گفت این دموکراتیک نیست شاید اونجا فهمید ۸ سال کم کاری کرده... دفاع نمیکنم که در اوضاع کشور دموکراسی برقراره یا نه چون تعریف آزادی از دیدگاه بنیان گذار این انقلاب فقط در چارچوب اسلامه ... ولی شما که شعارتون زن زندگی آزادی هست یک کارایی می کتید آدم از این شعار دچار تهوع بشه این که عکس یک زن محجبه رو با توهین پخش کنی اولین قدم زیر پا گذاشتن همین شعاره... اینکه بعد باخت تیم ملی توی خیابون شادی کردید یا کلی فحششون دادید فکر میکنم از همون سرود نخوندنشونم پشیمون شدن ... این ۱۱ نفر ۱۱ تا آدم هستن که متفاوت فکر میکنن یکی ممکنه سرود نخونه یکی شادی بعد گلش نکنه یکی یه جور دیگه یکی هم اصلا مخالفه این شیوه ی اعتراضه چرا قبول نمیکنید نباید همه اونجوری باشن که اینتر نشنال کرده تو مغزتون؟ ...یه عده هم گفتن ما برای پیروزی ایران خوشحالیم ولی چون ارزشی ها !!! تو خیابونا شادی میکنن نمیاییم خب تا کی نمیایید فرض کنید انقلاب توییتریتون پیروز شد میخواید با این همه آدم چکار کنید بکشیدشون ؟ البته از شماها با اون رفتارای داعش گونه تون در حق بسیجیا بعیدم نیست بخصوص که رییس جمهور پیشنهادیتون همون سردمدار قتل های انتخابی ۱۴ ساله های حزب اللهی شده ...  الان هشتک مخالفت با اعدام می زنید فردا دستتون برسه هرآدمی که ریشش به یک سانت رسیده باشه رو اعدام می کنید ... تهدید مغازه ها برای اعتصاب ... مجبور کردن اون مغازه دار سنندجی برای عذرخواهی ... حمله به کامیونایی که اعتصاب نکردن ... آخه این چه دموکراسی و منطقیه که شما دارید و با این همه تناقض حالتون چطوره؟

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

۱)برای تعریف کردن این خاطره اول باید مختصات دانشجوهامو رسم کنم :)

دوتا گروه هستن که هم ورودی هستن گروه a که قرار بود فردا ازشون امتحان بگیرم و گروه b که قرار بود هفته ی بعد ازشون امتحان بگیرم و هردو گروه یک امتحان دیگه رو به صورت  مشترک هفته ی بعد داشتن مثلا به اسم امتحان c ... هردو گروه میخواستن امتحانشونو یک هفته جابجا کنن گروه b اول گفتن ما سختمونه هفته ی بعد امتحان بدیم چون امتحان c داریم ... و گروه a هم اومدن گفتن میشه ما فردا امتحان ندیم به جاش هفته ی بعد امتحان بدیم که دوتا امتحان a و c رو باهم بخونیم ... به شدت از دست دوتاشون عصبانی شدم آخه با یک بهانه دوتا هدف مخالف هم داشتن من که تاریخ امتحانشونو عوض نکردم ولی این امتحان گریزی دانشجوها همیشه هست و به شدت رو اعصابه 😢

۲) دقیقا یک گروه دیگه برای بار دوم میخواستن تاریخ امتحان رو جابجا کنن ولی به دلایل تداخل با بقیه ی امتحانا به نمایندشون گفتم نه نمیشه ... فرداش دوتا از دانشجوها اومدن باهام صحبت کردن که مشکل داریم و خلاصه گفتم باشه با بقیه ی همکارا صحبت کنم ببینم چی میشه بلافاصله نمایندشون زنگ زد شما دیروز به من گفتید نمیشه جابجا کرد حالا به اینا که گفتید میشه جابجا کرد از چشم من میبینن که کم کاری کردم نتونستم امتحانو جابجا کنم لطفا تاریخ رو عوض نکنید ... :) یعنی واقعا این یکی رو اصلا نمیتونستم تحلیل کنم خب الان برات مهمه تصویر تو تو ذهن بچه ها خراب نشه یا دوست داری امتحان تو تایم بدون مشکل تری برگزار بشه ... خلاصه امتحانو جابجا نکردم ولی هنوز تو کف دانشجوهامم 😅😅😅😅 و البته یادمه دوران دانشجویی خودمون نماینده ی کلاس بودم اکثر بچه ها موافق عوض کردن تاریخ یک امتحان بودن رای گیری کردیم و قرار شد امتحان عوض بشه بعد یکی از بچه ها رفته بود آموزش که اینا بدون هماهنگی با من تاریخو عوض کردن آموزشم گفت امتحان برگرده به تاریخ اولش ... خلاصه حسابی هممون از اون هم کلاسی داغ بودیم بیشتر به خاطر اینکه اول میتونست بیاد به ما بگه که سر رای گیری نبودش و مشکل داره قطعا ما هم قبول میکردیم امتحان برگرده به روز اولش ولی این زیر آب زنیش رو اعصاب بود... تا اینکه چندروز بعدش به من گفت من میخوام برم خونمون نمیتونم برای گرفتن جزوه ها بمونم به من جزوه ها رو زودتر از بقیه بدید و اگرم آماده نیست فایلای ویرایشیش رو بدید منم گفتم با توجه به نظر اکثریت بچه ها جزوه ها تو همون تاریخ خودش توزیع میشن و نمیتونم زودتر از موعد به کسی بدمشون 🤨🤨🤨🤨🤨 همچین نماینده ای بودیم 😅😅😅😅

 

 

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

سه شنبه تایم ظهر بود که منتظر دانشجوهای روتیشن بعدی بودم که دانشجوها اومدن و گفتند که با اجازتون ما میخواییم اعتصاب کنیم منم گفتم خب غیبت میخورید و کار مریضاتون میمونه گفتن اعتصاب مهمتره خلاصه اونا رفتن و مریضایی که باهاشون هماهنگ نکرده بودن اومدن دانشگاه و مجبور شدن برگردن ... ولی فرداش از همه برام جالب تر بود که همون گروه تو دانشگاه بودن گفتم شما که اعتصاب بودید گفتند نه اخه واحد فانتوم داشتیم ... 😥 کلا اعتصاب گزینشی بود بخشایی که براشون مهم نبود اعتصاب می کردن و بخشایی که مهم بودو میومدن ... و بدتر اینکه فقط برای بیمارای دانشگاه که از همه محرومتر بودن اعتصاب کرده بودن اونایی که غیر قانونی عصرا کار میکنن کلینیکای خصوصیشون رو رفته بودن 🤨🤨🤨🤨🤨

 

بازار اصلی شهر هم که هر سه روز تا ۱۱ شب باز بود ... واقعا با این اعتصاب سراسری فکر کنم کمر نظامو شکستید!!! من از اقتصاد واقعا چیزی نمیدونم و به خودم اجازه نمیدم توش نظرات غیر کارشناسی بدم اما این دسته فراخوان ها از قبل هم معلومه که به شکست میخوره و مشکل اینه کسایی این نسخه ها رو میپیچن که ایران زندگی نمیکنن. مردم همشون مشکل معیشت دارن و حل مشکلات اقتصادیشون قطعا با بستن بازار نیست چون شرایط اقتصادی نمیزاره استقبال کنند ... این همه دانشکده ی اقتصاد توی کشور هست من ندیدم تا حالا یکسری نشست و کرسی آزاد اندیشی برگزار کنن دنبال راه حل باشن و نتیجه رو مدون انتشار بدن فقط جمع میشن شعار میدن ... در دوماه اخیر هم خبر مهم، نامه ی جمعی از اقتصاددان ها بود که اکثرا هم در ده سال گذشته خودشون نظریه پرداز وضع موجود بودن اما راهکاری ندادن فقط شلوغ کاری ... مشکل ما ایرانیا اینه از بچگی حل مساله یاد نگرفتیم ...

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

ترم آخریا

یکی از مشکلات دانشجوهای ترم آخرم اینه که احساس میکنن دیگه چیزی برای یاد گرفتن لازم ندارن به جز کارای تخصصی ... مثلا با وجودی که از واحدهای پریو، سه تاشو گذروندن و دوتاش مونده ... و براشون سمینار تعیین کرده بودم اما بهم میگفتن میشه سمینار ندیم بزارید برای سال پایینی ها تا بهتر یاد بگیرن درحالی که وقتی سمینار میدن یا سر مریض میرن حس میکنم خیلی چیزا هست که هنوز درست یاد نگرفتن هم علمی و هم عملی... راستش توی دوره ی تخصصی خودم نزدیک به ۴۰ تا ۵۰ تا جرمگیری انجام دادم الان دانشجوی عمومیم که تا الان فقط ۶ تا بیمار جرمگیری دیده بهم میگه چرا انقدر بیمار تکراری میبینم به جاش بهتر نیست بهمون فلان جراحی رو یاد بدید ... متاسفانه علتشم اینه که توی همین دوره ی تحصیلیشون میرن کلینیکای بیرون و روی مردم کار میکنن و حس میکنن خیلی تمام و کمال انجام دادن ولی همین الان میرم کارشونو ببینم میبینم هنوز جاهایی هست که نتونستن خوب جرمگیری کنن و دودلیل داره یا جرمو تشخیص ندادن یا نتونستن با ابزار درست انجام بدن که اینا از روی تجربه به دست میاد اما نه تجربه ی بیرون و روی بیمارای بیرون دانشگاه، بلکه داخل دانشگاه یکی باید باشه اشکال کارشونو گوشزد کنه ... ای کاش این خودخفن پنداری رو میشد از بعضیا گرفت ....

پی نوشت: یادمه ظهرا که می رفتیم سلف گاهی اونقدر جا کم بود مجبور بودیم بشینیم سر میز سایر دانشجوهاو تند تند غذامونو بخوریم و برسیم به بخش بعدی و اگرم میخواستیم خیلی باهم باشیم کافه های دانشگاه و رستورانا بودن ... باورم نمیشه سقف خواسته های دانشجوها الان شده مختلط شدن سلف ... اونم بدون اینکه نظر بقیه پرسیده بشه ممکنه خیلی ها هم به دلایل معذب بودن و ... نخوان. نتیجه میشه قرار گرفتن دانشجوها مقابل هم.

  • دکتر محیصا
  • ۱
  • ۰

ایران

وقتی حادثه ی حرم مشهد اتفاق افتاد، یک چیزی خیلی توجهم رو جلب کرد و اونم این بود که مادر زن شهید دارایی اهل تسنن بود و دامادش یک آخوند شیعه بود هردو هم مال یک روستا ولی این بچه ی حوزه رفته ی به اصطلاح دو آتیشه شیعه رفته بود دختری رو گرفته بود که در دامان یک زن اهل تسنن بزرگ شده بود.... هرچی بیشتر بهش فکر می کنم میبینم اگر رسانه ها خفه بشن مردم ایران خیلی خوب باهم کنار میان سال ها همینجور بوده کنار هم بودن با اختلاف عقیده و لهجه و زبون و هزار تا چیز دیگه ... خوابگاه های دانشجویی ما رو ببینید از تمام ایران توش جمع شدن با هم میتونن کنار بیان ... ولی وقتی یه مشت حیوون بی شرف اونطرف مرزها برای ما نسخه ی جداسازی و کرد و ترک و لر و سنی و شیعه میریزن اینجا هم هرچقدر سالم باشیم تحت تاثیر قرار میگیریم ... واقعا خسته شدم یک ماهه داریم این شرایط رو تحمل می کنیم ... قبول دارم اوضاع اقتصادی افتضاحه و رسانه ی داخلی هم برای حفظ خودش دروغ زیاد می بافه اما آخه برای چیزی که مدارکش موجوده چقدر میتونه دروغ ببافه ... برای هواپیمای اوکراین نتونست برای فوت خانم امینی هم نمیتونه وقتی مدارک پزشکی هست چرا هرکسی که تخصص نداره اظهار نظر میکنه .... اما اونطرف هم همچین به فکر ما نیستن و صادق و سالم ننشستن قبول کنیم اونا هم دروغ می گن مادر سارینا شخصا صحبت می کنه میگن نه این مادرش نیست... اینجا دوتا جاسوس آلمانی میگیرن اونا میگن نه اینا فقط در مورد تخته و گچ حرف می زنن خود جاسوسا اعتراف میکنن برای چی اومدن ....خود داعش قبول کرده به حرم شاهچراغ حمله کرده اونا میگن کار جمهوری اسلامیه یعنی هرکاری که با ذات خرابشون انجام میدن دارن به ایران نسبت میدن ...یک تصویر از پرچم های تجزیه طلبا گذاشتن میگن هیچ وقت جمهوری اسلامی نذاشت اینا کنار هم قرار بگیرن آخه اینا تو ایران کنار هم بیان که برای هم دست تکون نمیدن خون همو میریزن تا مرزاشون مشخص تر بشه مثل سال ۶۰ و کاری که منافقین کردن ... آزموده را آزمودن خطاست. اگر وطن دوست هستیم باید از یکسری از خواسته های شخصیمون برای آبادانی کشور بگذریم واقعیت اینه ... منم غم داشتن یکسری سختی و مشکلات رو تو این کشور دارم که اصلا جای صحبتش اینجا نبوده و نیست اما نمیخوام کشورم هرروز درگیر ناامنی باشه نمیخوام هرروز بشنوم کسی کشته شده چه پلیس زیر گرفته بشه چه جوونی تو کهریزک ... من که دیگه رسانه ای رو نمی شنوم ... تحمل اینکه ایران سوریه بشه رو ندارم ... هیچ کس دلسوز کشور ما نیست تا زمانی که دنبال نفتمون هستن و میخوان از کشورمون یک جنگل بسازن هیچ خبری رو از رسانه های خودخواه اروپا که خودشو باغ میدونه گوش نمی دم چه فارسی حرف بزنن چه انگلیسی...

 

پی نوشت: پست یک متخصص گوارش

با قانون حجاب اجباری مخالفم! و این قانون رو یه آپارتاید جنسیتی میدونم!

معتقدم که سازمان امر به معروف و نهی از منکر ، یه سازمان پول حرووم کنه که با سیاستهای مشکوک ، مردم رو در برابر «نیروی نظامی و امنیتی» این خاک ، قرار داده ، و علیه امنیت ملی ایران ما اقدام کرده !

جان باختن یک دختر جوان، در مقر پلیس رو یک درد و غم بزرگ میدونم !

معتقد به گفتگوی نخبگانی درباره مسائل و مشکلات عدیده داخلی هستم!

اما دریده هایی که پایین تنه به این و اون حواله میدن ، وحشی هایی که عمامه از سر یه پیرمرد برمیدارن ، بی عفتهایی که عورت همدیگه رو فریاد میزنن، جانورانی که از لعل گون شدن شاهچراغ، حتی ککشون هم نمیگزه ، دنبال گفتگو نه ، بلکه به دنبال عادی سازی و قبح زدایی از هرج و مرج ، برادر کشی و خونریزی میگردن !

این کفتارها ، اعتراضات «به حق مردم » رو به «جنبش فاحشگان آنارشیست » تبدیل کرده اند!

معترضان و منتقدان ایران محور، به هیچچچچچچ عنوان با شما همراه نخواهند شد!

  • دکتر محیصا
  • ۰
  • ۰

اندر احوالات دانشجوها باید بگم دقیقا شبیه دوران دانشجویی خودمه، آدمای متفاوت که در هر صورت همشون در مقابل استاد همدست میشن، خلاصه چندتا خاطره دارم ازشون که جالبه

1) قدیما ما شماره ی هیچ استادی رو نداشتیم، یک دونه استاد پایان ناممون بود که هرازگاهی، سالی یکبار در عسر و حرج بهشون زنگ می زدیم اونم با کلی عذاب وجدان ... الآن دوره ای شده بخدا ، من نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای شماره ی منو دادن بهشون که به خودشون اجازه میدن ساعت 12 شب هم پیام بدن برای کنسل کردن امتحان یا سمینارشون ... :(

2) یکی از گروهایی که داشتم اکثرشون خیلی بچه های درسخونی بودن و منم خواستم به شیوه ی اعتماد و عدم سختگیری عمل کنم بینم چطور میشه ولی خیلی بد شد ... هرچی من کوتاه میومدم اونا بی نظم تر شدن ... الآن می فهمم چرا خداوند انقدر آیه ی عذاب در قرآن گذاشتن چون یه کوچولو کوتاه بیان همدیگه رو هم می خوریم :)... خلاصه برای زمان سمیناراشون اذیتشون نکردم گفتم بزارم هرکدوم زمانی که راحت تر بودن ارائه بدن ولی دیدم داره آخر سال میشه و تصمیم گرفتم مثل بقیه توی نظمشون به شدت سخت بگیرم بلکه کارای نرمالشونو انجام بدن ... یادمه سر یکی از سمینارا که قرار بود یکیشون ارائه بدن گفتن نه روز قبلش امتحان داریم منم مونده بودم چکارش کنم که یادم اومد اصلا اونی که باید ارائه بده امتحان نداره خدا رو شکر این حافظه به دردم خورد و گفتم بهش اونا هم از اینکه استاد یادش مونده بجای خجالت زده شدن کلی خندیدن :( آخرش هم بهمون شیوه ی شب قبل ارائه با پیام به استاد ارائه رو کنسل کردن ولی این کاراشون باعث شد توی امتحان و ارزیابی های حضور غیابشون 25 صدم 25 صدم برا کاراشون ارزش گذاری کنم تا نمره ای مناسب نظم و علمشون دریافت کنند و بعضا هم سال بعد همین واحد رو با دقت بگذرونن ...

 

3) اسم اکثر دانشجوهامو یادم میمونه البته شاید تازه کار هستم فکر کنم سالای بعد تعدادشون زیادتر بشه قاطیشون کنم.... این مساله به شدن به ضرر دانشجوها شده که ای بابا عجب استاد خفن طوری داریم... از قضا یکی از دانشجوهای ترم قبلم دانشجوی یکی از همکارا بود که داشت ازشون امتحان می گرفت و براش غیبت زده بود گفتم چرا غیبت زدید من صبح دیدیمشون خلاصه دانشجوی بنده خدا لو رفته بود ....:) 

 

  • دکتر محیصا