وب نوشته های یک دندانپزشک

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۶/۱۲/۱۰
    B.W
نویسندگان
  • ۱
  • ۰

مروارید

خب در حالی که قشنگ دارم یخ میکنم چون با سر خیس تازه از حموم دراومده در یک کتابخونه ی یخچالی مشغول آماده کردن سمینار فردا هستم‌اونم با بحث شیرین باکتری 😊 باید پست بزارم‌اونم چه پستی از روز پر از کار و بار دیروزم ... 
دیروز بلاخره بعد از سه سال ماشین خریدم ... در واقع پولامو جمع کردم و میخواستم یه پراید دست دوم بخرم و کم کم هی عقب افتاد که نه حالا محرمه بعد نزدیک عیده و بعد ماشین نیستو بعد پولمو به این قرض دادم به اون دادم خمس میدادم همینطور ادامه یافت تا دیروز که انگار قسمت بود همین روز بیست اردیبهشت تکیه بر اریکه ی یک ماشین نو بزنم ... نزدیک یک سال بود رانندگی نکرده بودم شایدم‌ بیشتر، از بس که برادرم ماشینو می برد اینور اونور منم دستم تو پوست گردوی درس خوندن برای تخصص بود 😄 حالا ماشینو بگم یک عروسک قشنگ و ناز که اول میخواستم‌ اسمشو هوشنگ‌بزارم دیدم اصلا به این دخمل ناز اسم نخراشیده و نتراشیده هوشنگ نمیاد بعد یاد دوران دبیرستانم افتادم که میرفتم سوار کاری اون موقعا عموم یک اسب خوشگل داشت به اسم لیندا ریا نباشه عموم قهرمان مسابقات سوارکاری بود منم دوست داشتم یک اسب داشته باشم که سفید باشه اسمشو بزارم موج اما این رویا محقق نشد خواستم روی ماشینکم موج رو بزارم که مامان گفت نه عزیزم موج بزاری تند میری باهاش ساحل بزار آرام باشه .... دوستان رخش رو پیشنهاد دادن که دیدم رخش رستم میخواد که من نیستم ... خلاصه یهو الان تصمیم گرفتم‌اسمشو بزارم ترنم  .... خب حسه دیگه میگه الان ترنم تیبا یک اسم فامیلی مناسبه ... امروز که باهاش تو دانشگاه یه کم گشتم بارون میومد صدای بارون حس ترنمو بهم منتقل کرد ... 
خلاصه دیشب از استرس خوابم نمی برد اصلا ارامش نداشتم یکی از علتاش دعوای نگهبان خوابگاه سر اوردن ماشین بود ... اما بیشتر به خاطر این بود تا حالا مسوولیت یه ماشین کامل با خودم نبود صبح زودم که طبق معمول با سر و صدای هم اتاقم بیدار شدم اخه کی ساعت هشت صبح جمعه ظرف میشوره ... بعدش که دوباره تو ماشین نشستم من و ترنم تنها با خدا، قرآن رو باز کردم چند آیه برای آرامشم بخونم، این آیه اومد :
فَاللَّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ ... 
پی نوشت: دیروز کلی به سمیه جان و شوهرش زحمت دادم کلی کمک کردن تا ماشینو گرفتم و بعدم که شیرینی ماشین رفتیم رستوران که از قضا مهرانه خانم مهین ترابی هم بود و باهاش عکس گرفتیم ... کلا از کجا رفتم کجا ... و در اخر باید بگم سن سویورم سمیه ....

چند روز بعد نوشت:😉 اخرش اسم ماشینم مروارید شد حالا به یه سری دلایل مثل اینکه مروارید بیشتر تو دهنم می چرخید 😊😊😊




  • ۹۷/۰۲/۲۲
  • دکتر محیصا

نظرات (۶)

مبارکه
چرخش بچرخه براتون :) 
پاسخ:
ممنون ...
مبارک باشه. سیکین تویوک! سخت نگیر، مشکلات حل میشن. من همیشه دوست داشتم برم سوارکاری رو یاد بگیرم و ترجیحا اسب داشته باشم تا ماشین. ولی  از هر موجود زنده ای که عقلش ممکنه کار نکنه و غریزه اش بر عقلش پیشی میگیره میترسم! میگنم اسب بدونه سوارکارش ناشیه حتما زمینش میزنه و اینکه گویا نگهداری اسب سخته و مامانا و نگهبانا اجازه نمیدن اسب بیاریم تو حیاط خونه و خوابگاه!:)
پاسخ:
اخی ممنون خانم دکتر  ...سیکین تویوک یعنی چه؟؟؟ نه اسبا ناشیا رو نمیندازن اما اولش یکم تخس بازی درمیارن اگه بفهمن میترسی اذیتت میکنن و اگه نترسی رامت میشن :) ... اره باید اصطبل نگهش داری .. کاشکی خوابگاها اصطبل داشت هرروز زینش میکردی میرفتی دانشگاه 
یعنی مشکلی نیست!حله..  من فکر کردم ترکی بلدی!:) الان چند ساله میخوام برم باشگاه سوارکاری ولی میترسم. هم خارج از شهره و هم پایه میخوام باهام بیاد. و هم به نسبت ورزش گرونیه. حالا احتمالا بر آرزوی کودکی خود جامه ی عمل بپوشانم.. 
پاسخ:
😄😄😄نه دوستم سمیه ترک بود همین یک کلمه رو ازش یاد گرفتم یعنی من در یادگیری زبان هیچ استعدادی ندارم😃😃خیلی ورزش خوبیه ولی حتما برو بخصوص اگر مربی خانمه ... اصن یه بار برو اسباشونو ببین خیلی حس خوبیه ورزش با یک موجود زنده مهربون ... وقتی ما میرفتیم مربی ها همه اقا بودن و دیگه دست به دامن عموم شدیم ...اون اولا که من همش رو زمین بودم قشنگ اسب پرتم میکرد از بس سبک بودم 😃😃😃خوب سالم موندم به خدا 
رفتم اسبا رو دیدم..اتفاقا منم با عموم رفتم:)  مربیا که مرد بودن.. سختمه خب.. ولی اگر بخوام چیزی رو یاد بگیرم هیچی جلودارم نیست! کفشای آهنیم رو میپوشم... اما میترسم از اسب بیفتم. میمیرم یعنی زهره ترک میشم.. 
پاسخ:
نمیوفتی که به این راحتیا من وقتی کوچولو بودم داشتم پرت میشدم اونم فقط تو چهار نعل ... سریع گردن اسبو میگرفتم خودش وایمیستاد ... اولا گردنشو میگرفتم جیغ میزدم تند تر میرفت یادگرفتم ساکت باشم 😃😃😃
هوم! پس من باید قبلش یه آموزش مقدماتی پیش شما بیام بعد برم برا آزمون تعیین سطح! 
پاسخ:
😂😂😂😂
😍😚
پاسخ:
عزیز دلم‌😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی